معنی هبةا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) (مولانا...) از عرفا و متصوفه ٔ قرن هفتم هجری که به وفور علم و صلاح معروف بوده. وی از مردم ترکستان و هنگامی که غازان خان در خراسان حکومت داشت به ایران آمد و به خدمت پادشاه رسید. غازان خان مقدم وی را گرامی شمرد و از ملازمان و خاصان خود گردانید. هبهاﷲ لغت سریانی و ترکی نیکو میدانست و به اصطلاحات متصوفه و مشایخ واقف بود و امثال و حکایات بسیار از ایشان در خاطر داشت. وی تا آخر عمر خود ملازم غازان خان بود و پس از مرگ درتبریز به خاک سپرده شد. (از حبیب السیر ج 2 ص 190).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن فضل بن عبدالعزیزبن قطان، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن قطان، طبیب و شاعر هجوگو و شوخ و بی پروای عراقی در قرن ششم هَ. ق. است که بقول عماد اصفهانی هیچکس از زبان او در امان نبود نه خلیفه و نه غیر از او. علاوه بر دیوان اشعار، کتاب کوچکی در عروض به وی نسبت داده اند. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 64). و رجوع به ابوالقاسم (هبهاﷲبن فضل...) و ابن قطان (ابوالقاسم...) شود.

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن علی بن ثابت بن مسعود انصاری خزرجی، مکنی به ابوالقاسم و معروف به بوصیری، کاتب و ادیب و محدث مصری به سال 506 هَ.ق. در مصر به دنیا آمد. از ابوصادق مدینی و محمدبن برکات سعیدی حدیث شنید و خود در قاهره و اسکندریه حدیث گفت. ابن قاضی شهبه گوید که وی تندخو و بداخلاق و به کری گوش مبتلا بود. از اوست: کتاب «مختصر فی علم الناسخ و المنسوخ ». در سال 598 درگذشت. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 63) (از حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 172).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن علی بن جعفر عجلی، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن ماکولا، از احفاد ابودلف عجلی، در سال 423 هَ. ق. به وزارت جلال الدوله بویهی رسید. وی پدر ابونصر علی بن هبهاﷲ مورخ معروف است. (اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 62). و رجوع به ابن ماکولا شود.

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن علی بن حسین اتردی، مکنی به ابوالغنائم، طبیب و حکیم عراقی. از مردم بغداد، و در طب به استادی و حذاقت و جودت علم وعمل مشهور بود. وی بر کتب طبی و فلسفی تعلیقات و حواشی نوشته و نیز کتابی درباره ٔ «لذت در خواب در چه وقت حاصل میشود» برای ابونصر تکریتی پزشک ابن مروان تألیف کرد. (عیون الانباء فی طبقات الاطباء ج 1 ص 297).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن علی بن عرام الربعی الاسوانی و الصعیدی، مکنی به ابومحمد، ادیب و شاعر معروف مصری، اهل صعید (مصرعلیا) بود. دیوان اشعارش را خود به ترتیب حروف مرتب کرد به سال 550 هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 62). از اشعار اوست:
لاعز للمرء الا فی مواطنه
والذل غایه مایلقی من اغتربا
باقنع بماکان من رزق تعیش به
بحیث انت و کن للبین مجتنبا
و اعلم یقیناً بان الرزق یطلب من
لم یطلب الرزق ایماناً کمن طلباء.
(از معجم الادباء ج 19 ص 285).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن علی بن محمدبن احمد بغدادی، مکنی به ابونصر، از حافظان حدیث، به سال 402 به دنیا آمد. وی دارای کتب و تصانیف و خطبه های فراوانی است. به سال 482 هَ.ق. وفات یافت. (اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 62).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن علی بن محمد حسنی بغدادی، مکنی به ابوالسعادات شریف و معروف به ابن شجری، از ائمه ٔ لغت و عالم به ادب و احوال عرب بود. به سال 450 در بغداد متولد شد و در 542 هَ.ق. در همان شهر درگذشت. وی مردی خوش بیان وفصیح بود و نسبت او به «شجره » است که از قراء مدینه میباشد. از جمله ٔ آثار اوست: «دیوان شعر» و کتب «مااتفق لفظه واختلف معناه » و جز آنها. (اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 62). و رجوع به ابن شجری شود. از اشعار اوست:
هل الوجد خاف و الدموع شهود
و هل مکذب قول الوشاه جحود
و حتی متی تفنی شئونک بالبکا
و قد حدّ حدّاً للبکاء لبید
و انی و ان لانت قناتی لضعفها
لذو مره فی النائبات شدید.
(از معجم الادباء ج 19 ص 284).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن علی بن ملکاء بلدی، مکنی به ابوالبرکات و ملقب به اوحدالزمان، طبیب و فیلسوف بغدادی به سال 480 به دنیا آمد و به سال 560 هَ.ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 63). و رجوع به ابوالبرکات بغدادی شود.

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن عیسی، مکنی به ابوالقاسم، کاتب مترسل و وزیر مهذب الدوله صاحب بطیحه بود. ابن اثیر گوید که وی از کتاب زبردست و مکاتبات او مشهور است. بعضی از شعراء مدایحی درباره ٔ وی گفته اند. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 64).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن مبارک بن موسی بن علی بن یوسف السقطی، مکنی به ابوالبرکات و معروف به السقطی، مورخ و محدث بغدادی، به سال 445 هَ. ق. به بغداد متولد شد. وی به واسط، بصره، کوفه، موصل، اصفهان و جبال مسافرت کرد. از آثار اوست: ذیلی بر تاریخ بغداد خطیب و نیز معجمی از بزرگان بغداد در هشت جلد. به سال 509 در بغداد درگذشت. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 64).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبداﷲبن کامل، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن کامل. داعی الدعاه فاطمیان (عبیدیان) در مصر بود و در اواخر دولت ایشان قاضی القضاه مصر شد. وی به فخرالامناء لقب میکرد. در ادب و شعر دستی داشت. ابن قاضی شهبه گوید که وی از کبار علماء دولت مصر بود و هنگامی که حکومت ایشان منقرض گشت، وی یکی از هشت تنی بود که برای برگرداندن دولت بنی عبید میکوشیدند و سرانجام صلاح الدین آنان را به دار آویخت (569 هَ. ق.). (اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 61).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن حسین بن مفرج مقدسی اسکندری، مکنی به ابوالبرکات وملقب به جمال الدین و معروف به ابن واعظ، از عدول ثغربود. به سال 605 هَ. ق. در 81سالگی وفات یافت. (حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره. جزء 1، ص 173).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲ الناشی الکاتب، در ذیل ابوالعباس هبهاﷲ... ترجمه ٔ او به هبهاﷲ... ارجاع شده است. با فحص فراوان، هبهاﷲ ناشی، مکنی به ابوالعباس یافت نشد. به احتمال قوی مقصود، عبداﷲبن محمد ناشی، مکنی به ابوالعباس است. برای ترجمه ٔ وی رجوع به عبداﷲبن محمد ناشی الانباری و ناشی شود.

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن عبدالواحدبن رواحهحموی، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به زکی الدین و معروف به ابن رواحه. ناظر و مدرس مدارس موسوم به رواحیه بود (این دو مدرسه یکی در دمشق و دیگری در حلب واقع وهر دو وقف بر شافعیه شده بود). وفات وی به سال 622 هَ. ق. اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 64).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن علی بن مطلب، معروف به ابن مطلب و ملقب به ولی اﷲ وزیر المستظهر باﷲ خلیفه ٔ عباسی بود. رجوع به ابن مطلب شود.

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن هارون، مکنی به ابوغالب. از شعرای قرن پنجم هَ. ق. است. صاحب محاسن اصفهان نام وی را در جزو معاصرین خود آورده است. از اشعار اوست که در وصف اصفهان سروده:
یا اصفهان لقد فقت البلاد بما
حویته من معان حار محصیها
بزنرود الذی یحکی تموجه
میاه دجله اذ جاشت اوادیها
مصندل الماء وقت المدّ ازرقه
کالکحل ان جزرت امواه وادیها
ینساب کالافعوان الصل ّ مطرداً
و دور کردا به یحکی تلویها
خریره کزئیر الاسد اذ فقدت
اشبالها بعدان باتت تراعیها
کاءَنه و هلال الافق طرزه
فضیه طرزت بالتبر تمویها
و من ریاض یروق العین رائقها
هن الجنان من الفردوس تشبیها
تضوع ارجاؤها عند الصبا ارجاً
کاءَنّما حشیت مسکاً حواشیها
اذا الازاهیر عن اکمامهاطلعت
قضی العجائب منها عین رائیها
و اصفر فاقع او ابیض یقق
سبحان خالقها سبحان باریها
و من ثمار تراها من لطایفها
بل من خصائص ما قد رکبت فیها
یا بلده فاقت الاَّفاق اجمعها
براً و بحراً فلا مصر یدانیها
ماءً نمیراً و جواً سججاً ارجاً
و تربهً عطر الکافور یحکیها
هذا و کم من ادیب انشأته اذا
جار الائمه اخزتها دعاویها
و حسبها مفخراً ان الاجل ابا
الفتح المظفر و کافیها و راعیها
قوم له همه شماء قد وطئت
هام الثریا و حازتها مرامیها
احیا معالم آداب احاط بها
خبراًو نوه باسم الفضل تنویها
ممکناً من نواصی العلم مرتقیاً
من البلاغه فی اعلی مراقیها
لازال مشرقه ایام دولته
مادامت الزهر تجری فی مجاریها
یقابل الفلک الجاری اوامره
بالطوع و القدر الماضی یواتیها.
(از ترجمه محاسن اصفهان صص 121- 122).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن معدبن عبدالکریم قرشی دمیاطی، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن البوری، فقیه، وی نزد ابن ابی عصرون و ابن الخل فقه آموخت و سپس به اسکندریه رفت و در مدرسه ٔ سفلی به تدریس پرداخت به سال 599 هَ.ق. درگذشت. (از حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 185).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن موسی بن داود شیرازی سلمانی، مکنی به ابونصر و معروف به مؤید فی الدین، داعی الدعاه و از پیشوایان و نویسندگان اسماعیلیه، به شیراز متولد گشت و در همانجا دانش آموخت و به مذهب اسماعیلی گروید و به دعوت برای فاطمیان پرداخت. در سال 436 که بر اثر مخالفت عامه احوالش به پریشانی و نابسامانی گرایید، به اهواز شد و مدتی در آنجا اقامت داشت و پس از آن به مصر رفت و در دیوان انشاء مستنصر خلیفه ٔ فاطمی به کار پرداخت. در سال 450 به مرتبه ٔ داعی الدعاتی رسید و به لقب باب الابواب ملقب گشت و برای تبلیغ رهسپار شام گردید. پس از مدتی به مصر برگشت و بعد از تقریباً هشتاد سال زندگی به سال 470 هَ.ق. وفات یافت، مستنصر خلیفه ٔ فاطمی بر جسد وی نماز گزارد. نسبت او به سلمان فارسی است و گفته شده است که از نسل اوست و بعضی گویند رتبه و مقام وی در نزد اسماعیلیان مانند رتبه و مقام سلمان فارسی است و از این جهت منسوب به سلمان شده. در حوالی 449 بین وی و ابوالعلاء معری مراسله ای در موضوع گیاهخواری رد و بدل شده که مارگلیوث مستشرق معروف به سال 1902 م. آن را چاپ ومنتشر کرده است، هبهاﷲ را آثاری است که از آنجمله است: «المرشد الی ادب الاسماعیلیه »، «المجالس المؤیدیه» در دو جلد، «السیرهالمؤیدیه» که در آن بسیاری از اخبار و احوال خود را آورده، مجموعه ٔ اشعار وی به نام «دیوان المؤید فی الدین ». و نیز کتابی به فارسی به نام «اساس التأویل » از عربی ترجمه کرده که اصل آن از قاضی نعمان میباشد. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 64).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن یحیی، کاتب مهذب الدوله دیلمی بود. (حبیب السیر ج 2 ص 307).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) (شیرازی) ابن عبدالوارث بن علی شیرازی، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن بوذی، مورخ و از ثقات حافظان حدیث بود. وی در خراسان، عراق، حرمین، یمن، مصر، شام، الجزیره، فارس و جبال استماع حدیث کرد. کتاب «تاریخ شیراز»از اوست و احادیثی نیز نقل کرد. سرانجام به سال 485هَ. ق. به مرو درگذشت. (اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 61).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبداﷲبن سید الکل قفطی، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به بهاءالدین، مفسر و محدث مصری و از فقهای شافعی بود. به سال 600 هَ. ق. در قفط (مصر علیا) متولد شد. مدتی منصب قضاء شهر قوص را داشت و پس از آن به اسنا رفت و به مقام قضاوت این شهر و ریاست ومدرسی مدرسه ٔ معزیه نایل گشت. سرانجام دست از مشاغل دنیاوی بشست و به علم و عبادت پرداخت تا در سال 7 هَ. ق. به اسنا درگذشت. از آثار اوست: «نزهه الالباب فی شرح عمده الطلاب » در دومجلد در حدیث، «شرح الهادی » در فقه، در 5 مجلد، «انباء المستطابه فی فضل الصحابه و القرابه»، «الدرایه لاحکام الرعایه» که مختصری است از «الرعایه» محاسبی، «الفرایض و الجبر و المقابله »، «التفسیر» و «شرح مقدمه المطرز» در نحو وی، غیر از «ابن القفطی » علی بن یوسف، صاحب کتابهای انباءالرواه و اخبار الحکماست. (اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 161). و رجوع به ابن سید الکل شود.

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن هبهاﷲ الامین الانصاری الدمشقی، مکنی به ابومحمد و معروف به ابن الاکفانی، از حافظان حدیث و تاریخدان و شافعی بود. به سال 444 هَ. ق. به دنیا آمد و در سال 524 هَ. ق.به دمشق وفات یافت. (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 56).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسن علاف، مکنی به ابوبکر از صوفیه ٔ قرن چهارم و از مردم شیراز بود. گویند که شیخ کبیر ابوعبداﷲ محمدبن خفیف، صوفی مشهور (متوفی به سال 371 هَ. ق.) به مریدان خود وصیت کرد که پس از مرگ، شیخ ابوبکر علاف بر وی نماز گزارد. و چون شیخ کبیر درگذشت، شیخ ابوبکر بر وی نماز گزارد. سال وفات وی در شدالازار با جمله ٔ، «توفی فی سنه... و ثمانین و اربعمائه آمده یعنی جای آحاد خالی است ولی در شیرازنامه به سال 480 ذکر گردیده، علامه ٔ فقید محمد قزوینی در حواشی و اضافات شدالازار ص 488 می نویسد: «این تاریخ 480 یا چهارصدوهشتاد و اند که در شیرازنامه و در کتاب حاضر (شدالازار) برای وفات شیخ ابوبکر علاف مسطور است بنحو قطع و یقین و حتم و بدون هیچ تردید و تأملی غلط بسیار فاحش بزرگ واضحی است که از نساخ شیرازنامه یا از نساخ مأخذی که شیرازنامه از آن نقل کرده سرزده است و مؤلف کتاب حاضر (شدالازار) نیز علی العمیاء متابعت شیرازنامه را نموده و بکلی از محالات و ممتنعات عادی است که ابوبکر علاف تا سنه ٔ480 در حیات بوده باشد زیرا که اولاً وفات شیخ کبیر به اکثریت نزدیک به اتفاق مورخین در سنه ٔ 371 بوده است، پس اگر فرض کنیم که سن شیخ ابوبکر علاف در وقتی که در 23 رمضان سنه ٔ 371 بر جنازه ٔ شیخ کبیر نماز میگزارده به اقل تقدیرات ممکنه در امثال این موارد بیست سال هم بوده، در آن صورت چگونه ممکن خواهد بود که وی باز تا سنه ٔ 480 یعنی تا صدونه سال دیگر در حیات بوده و در نتیجه صدوبیست ونه سال عمر کرده باشد، و این فرض بیست سالگی برای ابوبکر علاف برای مجرد تقریب به ذهن است و الا چنانکه در دلیل دوم بیان خواهیم کرد مااز خارج بنحو قطع و یقین میدانیم که سن وی در سال وفات شیخ کبیر یعنی در سنه ٔ 371 هَ.ق. مبلغی از شصت هم متجاوز بوده است و در این صورت اگر او به طبق شیرازنامه و شدالازار در سنه ٔ 480 یا 480 و اند وفات یافته باشد بحداقل صدوشصت ونه سال عمر کرده خواهد بود. ثانیاً سمعانی در انساب در نسبت «الازرکانی » به تقدیم زاء معجمه بر راء مهمله ص 28 ب در شرح احوال عبداﷲبن جعفر ازرکانی گوید: «ابو [عبدالرحمان] عبداﷲبن جعفر الازرکانی ذکره ابوعبداﷲ محمدبن [عبد] العزیز الشیرازی الحافظ فی تاریخ فارس و قال یروی عن شاذان و الزیاد آباذی روی عنه جماعه من اهل شیراز ابوبکربن اسحاق و ابوعبداﷲبن خفیف و ابوبکر العلاف و احمدبن جعفرالصوفی و احمدبن عبدان الحافظ، توفی بسبع لیال خلت من ذی الحجه سنه احدی عشره و ثلثمائه » - انتهی. پس چنانکه ملاحظه میشود ابوبکر علاف به تصریح سمعانی از کسی روایت میکند که در سنه ٔ 311 وفایت یافته بوده یعنی از عبداﷲبن جعفر ازرکانی، پس بالضروره خود ابوبکر علاف مدتی قبل از 311 لابد متولد شده بوده و بنابراین اگر باز تا سنه ٔ 480 یعنی تا 169 سال دیگر در حیات بوده است عمر او متجاوز از 169 سال خواهد بود. ثالثاً خود مؤلف کتاب حاضر (شدالازار) در ص 116 در ترجمه ٔ همین عبداﷲبن جعفر ازرکانی (که وی به صورت «ارزقانی » باقاف عنوان کرده) و وفات او را برخلاف روایت سمعانی در سنه ٔ 340 نگاشته گوید: «و روی عن الشیخ ابی بکر العلاف انه قال ما رأیت اورع منه قال و سألته یوماً ان یخرج الی قراآت ابی حاتم السجستانی فقال ترکتها لانی لم ارها من سلاح الاَّخره... توفی فی سنه اربعین و ثلثمائه الخ ». پس چنانکه مشاهده میشود ابوبکر علاف به تصریح خود مؤلف شدالازار با کسی معاصر و محشور بوده (یعنی با ازرقانی مزبور) که در سنه ٔ 340 وفات یافته بوده، پس اگر سن وی در سال وفات ازرقانی به اقل تقدیرات در حدود بیست سالگی هم بوده و اگر قبول کنیم بطبق شیرازنامه و شدالازار که وی در سنه ٔ 480 یا 480 و اند وفات نموده بوده لازمه ٔ ضروری این دو فقره این میشود که ابوبکر علاف بایستی به حداقل صدوشصت سال عمر کرده باشد. از مجموع سه دلیل مذکور در فوق بحد بداهت واضح وآشکار شد که تاریخ 480 برای وفات ابوبکر علاف از محالات و ممتنعات و غلط صرف و اشتباه محض است و بهیچوجه من الوجوه قابل هیچگونه توجیه و تأویلی نیست و بنحو قطع و حتم و یقین تاریخ مزبور از روی حساب و مقایسه با سایر وقایع حیات ابوبکر علاف و معاصرینش قریب صد سال مؤخرتر از عصری است که وفات ابوبکر علاف در آن عصر ممکن است روی داده باشد، بنابراین قهراً این راه حل به ذهن متبادر میشود که بظن بسیار قوی بلکه تقریباً بنحو قطع و یقین، کلمه ٔ «اربعمائه » و در تاریخ وفات ابوبکر علاف که در شیرازنامه و شدالازار مرقوم است یعنی «ثمانین و اربعمائه» صاف و ساده سهو یکی از نساخ نسخ قدیمه ٔ شیرازنامه یا مأخذ منقول عنه شیرازنامه بوده است که به جای «ثلثمائه» اربعمائه از قلم او دررفته بوده است و بعدها علی العمیاء این غلط در سایر نسخ متأخره کتاب مزبور و از روی آن در کتاب حاضر یعنی شدالازار تکرار شده است. و بدین طریق جمیع اشکالات و تناقضات مذکور در فوق خود بخود حل میشود و دیگر هیچ جای اعتراضی و ایرادی در بین باقی نمیماند، و یکی از قرائنی که ما برای صحت این حدس خود گمان میکنیم به دست آورده ایم فقره ٔ ذیل است: در معجم الادباء یاقوت ج 7 ص 240 ترجمه ٔ احوال کسی مذکور است بعنوان هبهاﷲبن الحسین ابوبکربن العلاف الشیرازی که در سنه ٔ 377 در شیراز در حدود سن نودسالگی وفات یافته است، این شخص مذکور در معجم الادبا با ابوبکر علاف هبهاﷲبن الحسن که شرح احوال او در شیراز نامه ص 112 و شدالازار ص 80 مذکور است، در جمیع مشخصات و ممیزات (به استثناء نام پدر) یعنی در اسم هبهاﷲ و کنیه ٔ ابوبکر و نسبت خود او یا پدر او علاف و در زمان و مکان که هر دو در حدود 380 در شیراز وفات یافته اند بکلی با هم متحدند، باقی میماند نام پدر که معجم الادباء «حسین » مرقوم است و درشیرازنامه و شدالازار «حسن » و امر در آن نیز بسیار سهل است چه همه کس میداند که این دو نام حسن و حسین بواسطه ٔ کمال تشابه خطی با یکدیگر غالباً در کتب تواریخ و رجال بیکدیگر تصحیف میشوند، بنابراین تقریباً بنحو قطع و یقین میتوان ادعا نمود که شخص مذکور در معجم الادباء از یک طرف و در شیرازنامه و شدالازار از طرف دیگر عیناً با هم یکی باید باشند و اگر این حدس ما صحیح باشد (و تمام امارات و قرائن مذکوره در فوق مؤید صحت آن است) تفاوت بین دو تاریخ وفات یعنی سنه ٔ 377 مذکور در معجم الادباء و سنه ٔ 380 مذکور در شیرازنامه و شدالازار بعد از اصلاح 400 به 300 فقط سه سال خواهد بود و این مقدار قلیل اختلاف در تاریخ سوانح احوال اشخاص از قبیل ولادت و وفات و مسافرت و مهاجرت و امثال ذلک امری است بغایت عادی و کثیرالوقوع و کتب تواریخ و رجال مشحون بدان است ». (شدالازار ص 80 و 488).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن معلی بن محمود الطرازی ترکستانی ملقب به شجاع الدین، از فقهای حنفی، به سال 671 هَ. ق. در شهر طراز در ترکستان به دنیا آمد و به دمشق رحل اقامت افکند و در همانجا به سال 733 هَ. ق. درگذشت. از آثار اوست: «شرح الجامع الکبیر»، «تبصرهالاسرار فی شرح المنار»، «شرح عقیده الطحاوی » «الغرر»، «المثال » و «الارشاد». (الاعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 56).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن البتکین، مکنی به ابوطاهر. حاجب خوارزمشاه و صاحب جیش وی بوده است. ابوعلی جعفری در مدح او قصیده ای دراز که از سیصد بیت متجاوز است سروده و در آن گوید:
اشرب علی ذکری امری ساد جمیعالحجبه
من حاجب شهم جلیل حاتمی الموهبه
من صاحب الجیش یسمی هبهاﷲ هبه
ذی الخلق السهل السجیح و الندی فی المسعبه.
(از تاریخ بیهقی ص 164).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن الیاس. برادر موفق الدین اسعدبن الیاس بن مطران طبیب معروف که وی نیز به شغل طبابت اشتغال داشت. (عیون الانباء فی طبقات الاطباء ج 2 ص 180).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن جعفربن سناء الملک ابی عبداﷲ محمدبن هبهاﷲ السعدی، مکنی به ابوالقاسم و معروف به قاضی سعید. از فضلا و شعرای بزرگ مصر، به سال 545 در مصر به دنیا آمد مدتی در دیوان انشاء مصر خدمت کرد، شعری نیکو و نثری شیوا داشت. از آثار اوست «فصوص الفصول » که در آن بسیاری از منشآت کاتبان همعصر خودبخصوص قاضی فاضل را جمع کرده است. دیوانی به نام «درالطراز» و کتاب «روح الحیوان » که مختصری از کتاب الحیوان جاحظ است و «دیوان اشعار» و نیز قسمت دوم از منظومه ای در «جنگهای رسول » که در کتابخانه ٔ ظاهریه دمشق مضبوط است ممکن است از وی باشد. از اشعار اوست:
و من کل شی ٔ قد صحوت سوی هوی
اقام عذولی بالملام و اقعدا
اذا وصل من اهواه لم یک مسعدی
فلیت عذولی کان بالصمت مسعدا
یحب حبیبی من یکون مفنداً
فیالیتنی کنت العذول المفندا
و قال لقد «آنست ناراً» بخده
فقلت: و انی ما «وجدت بهاهدی ».
(از معجم الادباء ج 19 ص 270) (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 57). و رجوع به ابن سناءالملک شود.

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن حامدبن احمدبن ایوب بن علی بن ایوب، مکنی به ابومنصور و معروف به عمیدالرؤسا. ادیبی فاضل و نحوی و لغوی و شاعر بود. وی نزد ابوالحسن علی بن عبدالرحیم الرقی معروف به ابن عصار ادب آموخت و مقامات را از ابن النقور یاد گرفت و از وی روایت کرد. هبهاﷲ صاحب نظم و نثر بود و به وجه الدویبه لقب میکرد. در شهر خود دارای احترامی تمام بود و ریاست اداری آن را داشت. وی مرجع اهل علم و ادب بود. به سال 610 هَ.ق. وفات یافت. (معجم الادباء ج 19 ص 264).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسن، مکنی به ابوالحسن معروف به حاجب. رجوع به حاجب (هبهاﷲ...) شود.

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسن بن علی، مکنی به ابونصر و ملقب به تاج الرؤسا. رجوع به تاج الرؤسا شود.

هبها. [هَِ ب َ تُل ْلاه] (اِخ) ابن حسن بن منصور طبری رازی اللالکائی. ازحافظان حدیث و از فقهای شافعی. اهل طبرستان بود ولی در بغداد رحل اقامت افکند و در آخر عمر به دینور رفت و در همانجا به سال 418 وفات یافت. از آثار اوست: «شرح السنه» در دو مجلد و کتاب «السنن ». کتاب اخیر شاید همان کتابی باشد که بروکلمن آن را «حجج اصول اهل السنه و الجماعه» نامیده است، «اسماء رجال الصحیحین » و «کرامات اولیاء». (از اعلام زرکلی چ 3 ج 9 ص 57).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسین بن علاف شیرازی، مکنی به ابوبکر، نحوی و شاعر و ادیب فاضل و در علوم عصر خود وارد بود.وی بخراسان و ماوراءالنهر سفر کرد. از حمادبن مدرک و غیره حدیث شنید و حافظ ابوعبداﷲبن حاکم از وی استماع حدیث کرد و نام وی را در تاریخ نیشابور آورده است. هبهاﷲ در سال 377 در شیراز وفات یافت. عمرش از نودمتجاوز بود و مویش سپید نشده بود. از اشعار اوست:
الام و فیم یظلمنی شبابی
و یلبس لمتی حکک الغراب
و آمل شعره بیضاء تبدو
بدو البدر من خلل السحاب
وادعی الشیخ ممتلئا شبابا
کذی ظماء یعلل بالسراب
فیا هلکی هنا لک من مشیبی
و یا خجلی هنالک و اکتئابی
الایا خاضب الشیب المعنی
اعنی فی الشباب علی الخضاب
فکافور المشیب اجل عندی
و فی فودی من مسک الشباب
و این من الصباح ظلام لیل
و این من الرباب دجی ضباب
الام من یشتری منی شباباً
بشیب و اسوداد باشهباب.
(از معجم الادباء ج 19 ص 272) (از یتیمهالدهر ج 3 ص 230). و رجوع به هبهاﷲبن حسن علاف شود.

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالرحیم بن ابراهیم بن البارزی الجهنی الحموی، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به شرف الدین و معروف به ابن البارزی. محدث و از فقهای شافعی بود. به سال 645 در حماه متولد شد. وی مدتها منصب قضاء موطن خود را داشت. در پیری به بصره رفت و به سال 738 هَ. ق. وفات یافت. وی نود و چند کتاب تألیف کرد که از آنجمله: «تجرید جامع الاصول فی احادیث الرسول » و «الشرعه فی القراآت السبعه » و «الفریده البارزیه فی شرح الشاطبیه» و «البستان فی تفسیر القرآن » و «روضات جنات المحبین » در 12جلد و «الناسخ و المنسوخ » و «ضبط غریب الحدیث » در دو مجلد. و «بدیعالقرآن » و «رموز الکنوز» را که منظومه ای است در فقه، میتوان نام برد. (از اعلام زرکلی چ جدید ج 9 ص 60). و رجوع به ابوالقاسم (هبهاﷲ...) شود.

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسین بن محمد سلمانی، ملقب به معین الدین. از فضلای نیمه ٔ اول قرن هشتم در شیراز بود. وی شرحی بر مقدمه ٔ برهانیه که در علم خلاف و تألیف محمد نسفی است، نوشته. صاحب شدالازار در ترجمه ٔ وی مینویسد که او را تصانیف فائقه و رسائل رائقه است. شاعری در وصف وی گوید:
کانما الدهر تاج و هو درته
و الملک و العد کف و هو خاتمه
و البر و البحر و الاقلام اجمعها
و الخلق و الفلک الدوار خادمه.
وفاتش به سال 758 هَ. ق. در شیراز اتفاق افتاد. محمد قزوینی در حاشیه ٔ ص 178 شدالازار، این هبهاﷲ را از اعقاب فقیه صائن الدین حسین بن محمدبن سلمان صاحب کتاب تاریخ مشایخ فارس که در طریقت پیرو شیخ شهاب الدین سهروردی بوده و خرقه از دست وی پوشیده، نوشته است. (شدالازار ص 178).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسین بن یوسف اسطرلابی، مکنی به ابوالقاسم و معروف به بدیع اسطرلابی. فیلسوف و طبیب مشهور و عالم به فلک و ادیب و شاعر قرن 6 هجری بوده. ابن عبری وی را اصفهانی ذکر کرده و نام وی را هبهاﷲ اصفهانی آورده است و گوید که در وسط قرن ششم، سه تن از اطبای بزرگ از سه ملت شهرت جهانی داشتند، این هر سه نامشان هبهاﷲ و در حقیقت هبه و بخشش خداوند بوده اند که عبارتند از: هبهاﷲبن صاعدبن تلمیذاز نصاری، هبهاﷲبن ملکا از یهود و هبهاﷲبن حسین از مسلمین. (الاعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 58). از اشعار اوست:
و ذوهیئه یزهو بخال مهندس
أموت به فی کل وقت و ابعث
محیط بأوصاف الملاحه وجهه
کان به اقلیدساً یتحدث
فعارضه خط استواء و خاله
به نقطه و الخد شکل مثلث.
سالی در بغدادبرف فراوانی بارید، راجع به آن گوید:
اهدی لمجلسک الشریف و أنما
اهدی له ماحزت من نعمائه
کالبحر یمطره السحاب و ماله
فضل علیه لانه من مائه.
(از معجم الادباء ج 19 ص 275). و رجوع به اسطرلابی (هبهاﷲ...) شود.

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسین داری، مکنی به ابونصر، شاعری از خانواده ٔ داریان بیهق بود. رجوع به تاریخ بیهق ص 116 شود.

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن زیدبن حسن بن افرائیم بن یعقوب بن جمیع، مکنی به ابوالعشائر و ملقب به شمس الریاسه اسرائیلی. طبیب معروف مصری در قرن ششم هجری است.رجوع به ابن جمیع (موفق ابوالعشایر هبهاﷲ...) شود.

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن سعید، مکنی به ابوالحسن. طبیب مقتفی خلیفه ٔ عباسی و استاد ابن تلمیذ. رجوع به ابوالحسن (هبهاﷲبن سعید) شود.

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن سلامهبن نصربن علی، مکنی به ابوالقاسم. مفسر و نحوی از مردم بغداد بود و حلقه ٔ درسی در جامع منصور داشت. به سال 410 هَ. ق. درگذشت. از آثار اوست: «الناسخ و المنسوخ فی القرآن » که کتاب کوچکی است از روایت ابومحمد رزق اﷲبن عبدالوهاب بن عبدالعزیز التمیمی و کتاب «المسائل المنثوره» در نحو و تفسیر. (از اعلام زرکلی ج 9 ص 59).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن صاعدبن هبهاﷲبن ابراهیم بغدادی نصرانی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به موفق الدین امین الدوله و معروف به ابن تلمیذ. رجوع به ابن تلمیذ (موفق الدین...) شود. از اشعار اوست:
لوکان یحسن غصن البان مشیتها
تاوداًلحکاها غیر محتشم
فی صدرها کوکباً نور اقلهما
رکنان مالمسا من کف مستلم
صانتهما فی حریر من غلائلها
فتلک فی الحل و الرکنان فی الحرم.
(ازمعجم الادباء ج 19 ص 281).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن صاعد فائزی، ملقب به شرف الدین، از وزراء دولت ممالیک بحری درمصر، در جوانی نصرانی بوده و به اسعد لقب میکرد، سپس اسلام آورد و به خدمت الفائز ابراهیم بن ابوبکر در آمد و نسبت خود «فائزی » را از او گرفت. پس از فائز، به الکامل پس از او به پسرش الصالح خدمت کرد - المعز وی را به وزارت برگزید و بدان سبب به ثروت و تمکن عظیم رسید. بعد از قتل المعز، هبهاﷲ چند روزی وزیر منصور پسر المعز بود ولی سیف الدین «قطز» مدبر دولت منصور وی را به زندان انداخت و او را خفه کرد (655 هَ. ق.). وی به بزرگ منشی و کرم توصیف شده و ناصرالدین بن منیر (قاضی اسکندریه) در قصیده ای درباره ٔ وی گوید:
لئن غبت عن عینی و شطت بک النوی
فما زلت استجلیک بالوهم فی فکری.
(از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 60).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن صدقهبن هبهاﷲبن ثابت بن عصفور الازجی الصائغ معروف به ابن عصفور، از فضلای بغداد به سال 500 هَ. ق. به دنیا آمد و در پیری علم آموخت. وی کتابی در رد علی بن محمدبن عقیل، مکنی به ابوالوفاء، تصنیف کرد. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 60).

هبها. [هَِ ب َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن یحیی بن محمد هراس، مکنی به ابوطالب یا ابن هراس، از علمای قرائت، اهل شیراز بود. وی کتابی به نام «البهجه» در قرائتهای هفتگانه تألیف کرده است. وفاتش به سال 580 هَ. ق. اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 65).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری