یک لحظه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
یک لحظه. [ی َ / ی ِ ل َ ظَ / ظِ] (ق مرکب) یک دم. یک نفس. لحظه ای. || یک باره. یک دفعه. بالمره. یک جا:
نُه دایره یک لحظه کناره کند از سیر
گر بروزد از مرکب عزم تو غباری.
سنائی.
فرهنگ فارسی هوشیار
لحظه ای، یکدم، یکجا، یک دفعه
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.