معنی آبگاه

لغت نامه دهخدا

آبگاه

آبگاه. (اِ مرکب) ورد. مورد. (زمخشری). منهل. مصنعه. تالاب. استخر. آبخور. || مثانه. || تهیگاه. زیر اضلاع از دو سوی وحشی تن آدمی و دیگر جانوران. خاصره.

فرهنگ معین

آبگاه

تالاب، استخر، پهلو، زیر دنده، مثانه. [خوانش: (اِمر.)]

فرهنگ عمید

آبگاه

جای آب، آبخور،
تالاب، استخر،
(زیست‌شناسی) پهلوی انسان بین دنده و لگن خاصره، تهیگاه،
مثانه،

حل جدول

آبگاه

مثانه

فارسی به انگلیسی

آبگاه‌

Reservoir

فرهنگ فارسی هوشیار

آبگاه

(اسم) آبخور تالاب استخر، پهلو، تهیگاه خاصره، مثانه.

معادل ابجد

آبگاه

29

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری