معنی آتشدان

لغت نامه دهخدا

آتشدان

آتشدان. [ت َ] (اِ مرکب) کانون. کانونه. اجاق. منقل: فرمودند من از قصر عارفان روان شدم شما دیگ بر آتشدان نهادید. (انیس الطالبین بخاری).
دو گوهر است در این وقت شرط مجلس ما
قنینه معدن این و تنور مسکن آن
یکی چو آب زر اندر میان جام و قدح
یکی چو برگ گل اندر میان آتشدان.
معزی.
دیگپایه. دیگدان. تنور. تنوره. کور. کوره. تنور آهنگر. کلانه ٔ آهنگر. (مقدمهالادب): سطام، کفچه ٔ آتشدان. (السامی فی الاسامی). || (اِخ) محراب. ببغاء. مجمره. (از ابوریحان بیرونی).

فرهنگ معین

آتشدان

منقل، اجاق، تنور، ظرفی مخصوص در آتشکده که در آن آتش مقدس افروزند. [خوانش: (~.) (اِمر.)]

فرهنگ عمید

آتشدان

جای ریختن آتش،
کوره،
ظرفی که در آن آتش بریزند، منقل،
[قدیمی] اجاق. * کانون،

حل جدول

آتشدان

مجمر، کوره، تنور

کوره

ظرف مخصوصی در آتشکده

منقل و اجاق

مجمر

منقل

مترادف و متضاد زبان فارسی

آتشدان

مجمر، مجمره، اجاق، منقل، تنوره، تنور، کوره

فارسی به انگلیسی

آتشدان‌

Brazier, Burner, Grate

فرهنگ فارسی هوشیار

آتشدان

(اسم) ظرفی که در آن آتش نهند منقل اجاق، تنور تنوره، ظرفی مخصوص در آتشکده که درآن آتشی مقدس افروزند.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

آتشدان

756

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری