معنی آتش افروختن

لغت نامه دهخدا

آتش افروختن

آتش افروختن.[ت َ اَ ت َ] (مص مرکب) تسعیر. تأریث. توقید. ایقاد. تسجیر. استیقاد. اشعال. اثقاب. تثقیب. تأریش. ایراء. توریه. تشعیل. الهاب. اضرام. تلهیب. تأجیج. روشن کردن. و رجوع به افروختن شود. || مجازاً، فتنه انگیختن و سبب جنگ و دشمنی شدن:
میان دو تن آتش افروختن
نه عقل است و خود در میان سوختن.
سعدی.

فرهنگ معین

آتش افروختن

(~. اَ تَ) (مص م.) کنایه از: آشوب و فتنه به پا کردن.

حل جدول

آتش افروختن

مثل فتنه انگیختن

تعبیر خواب

آتش افروختن

آتش افروختن به خواب، پادشاه را قوت بود و آتش بی دود، فروغ قوت بود و آتش با دود، پادشاه ستمگر و غم و اندوه وزیان بود. و اگر بیند که آتش برافروخت تا گرم شود، یاکسی دیگر بدان گرم شود، دلیل که چیزی طلب که از آن منفعت یابدو اگر بیند که بی فایده آتشی برافروخت، دلیل کند که بی سبب جنگ و خصومت کند و اگر بیند که آتشی برافروخت تا چیزی بریان کند، دلیل که کاری پیش گیرد به سبب غیبت مردمان، تا طلب حال کسی کند. واگر بیند که از آن بریان بخورد، دلیل کند که به قدر آن، روزی به وی رسد، با غم و اندوه. و اگر بیند که به زیر دیگر آتش می افروخت، و در دیگ گوشت بود یا چیزی دیگر، دلیل که کاری بسازد که از آن کار کدبانوی خانه را منفعت رسد. و اگر بیند که در آن دیگ هیچ طعام نبود، دلیل کند که از آن کار او را غم و اندوه بود. و اگر بیند که آتشی برافروخت حلوا پزد، دلیل که او را سخنی نیکو گویند. و اگر بیند که آتشی برافروخت از برای روشنائی، دلیل کند که کاری را به حجت و برهان روشن گرداند. - محمد بن سیرین

اگر بیند در جایگاهی آتشی برافروخت تااهل آن جایگاه را بسوزاند، دلیل بود که اهل آن موضع راغیبت کند و بدی گوید. و اگر بیند آتش را در تنور یادر آتش دان همی افروخت بی آن که طعام پزد، دلیل کند که بامردی از خویشان و یا اهل بیت، او جنگ و خصومت افتد. و اگر بیند که خواست تا آتش برافروزد از بهر منفعت خویش، و آن آتش برنمی افروخت و روشنائی نمی داد، دلیل کند که از علم خویش برخورداری یابد. و اگر این کس پادشاه بود، عز و جاه و دولتش افزون گردد، و اگر بیند آن آتش که افروخت بِمُرد، دلیل کند که هلاک گردد - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

اگر بیند که در بیابان آتش می افروخت که مردمان از نور آن آتش راه می یافتند، و هر کس به موضع و مقام خویش می رفتند، دلیل کند که از علم و حکمت او بهره یابند و راه راست گیرند. و اگر بیند که آن آتش فرو می رود و نور او زایل می گردد، دلیل کند که احوالش متغیر باشد و از دنیا رحلت کند و اگر بیند که آن آتش در بیابان افروخت، نه به راه راست، دلیل که علم او مردمان را به راه ضلالت برد. و اگر بیند که آتشی در موضعی برافروخت، تا آن موضع را بسوزد، و آتش آن را بسوخت و از بازرگانان بود، دلیل که خرید و فروخت به نفاق کند و مالش حرام بود. و اگر بیند که از خانه همسایه آتش همی برد، دلیل کند که مالی حرام بدو رسد. - جابر مغربی

فرهنگ فارسی هوشیار

آتش افروختن

(مصدر) روشن کردن آتش، فتنه انگیختن سبب دشمنی و ستیزه شدن.

معادل ابجد

آتش افروختن

2038

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری