معنی آجیل
لغت نامه دهخدا
آجیل. (اِ) خشک میوه. مجموع پسته، بادام، نخود، فندق، تخمه ٔ کدو و تخمه ٔ هندوانه ٔ تف داده و نمک زده یا آچارده. || نقل، مزه و توسعاً هر نعمت و فائده که از کسی بدیگری رسد از خوراک و پوشاک و نقدینه.
- آجیل مشکل گشا، خشک میوه ها باشد که زنان بنذر بخشند برآمدن حاجتی را.
فرهنگ معین
(اِ.) میوه خشک مرکب از پسته، بادام، فندق، تخمه و مانند آن.، ~ مشکل گشا آجیلی مرکب از هفت جزء (پسته، فندق، مغز بادام، نخودچی، کشمش، خرماخارک، توت خشکه) که برای رفع مشکل نذر کنند و بخرند و میان هفت نفر متدین تقسیم کنند.
فرهنگ عمید
مخلوطی از خشکبار از قبیل پسته، فندق، بادام، نخودچی، تخم کدو، و تخم هندوانۀ تفتداده،
حل جدول
سوغات فاروج
مترادف و متضاد زبان فارسی
تنقلات، خشکبار، شبچره
فارسی به انگلیسی
Confections, Nuts
فارسی به ترکی
kuruyemiş, çerez
کالری خوراکی ها
ترکی به فارسی
فوری
فرهنگ فارسی هوشیار
خشک میوه، مجموع پسته، بادام، نخود، فندوق، تخمه وغیره
معادل ابجد
44