معنی آرام کردن

لغت نامه دهخدا

آرام کردن

آرام کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) آرامانیدن. آرمش دادن. آرامش دادن. آرام بخشیدن. تسکین.

حل جدول

فارسی به انگلیسی

آرام‌ کردن‌

Alleviate, Assuage, Calm, Mitigate, Pacify, Placate, Quell, Quiet, Quieten, Ranquillize, Relieve, Rest, Salve, Still, Subdue, Tranquilize

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

آرام کردن

(مصدر) استراحت بخشیدن راحت بخشیدن آسایش دادن، تسلی دادن تسکین بخشیدن، مطمئن کردن.

فارسی به ایتالیایی

آرام کردن

tranquillizzare

معادل ابجد

آرام کردن

516

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری