معنی آشوبگر
فرهنگ معین
فتنه جوی، شورش - خواه، فتان. [خوانش: (گَ) (ص فا.)]
فرهنگ عمید
آشوبکننده،
فتنهانگیز،
فتنهجو،
حل جدول
پُر شر و شور
مترادف و متضاد زبان فارسی
آشوبطلب، اخلالگر، بلواطلب، شورشگر، فتنهجو، مخل، مفتن، مفسدهجو، هلالوشجو، دلبر، دلفریب، فتان، فتنهانگیز،
(متضاد) آشتیطلب، سازشگر، مصلح
فارسی به انگلیسی
Agitator, Rowdy, Troublemaker, Turbulent
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) فتنه جوی شورش خواه، فتان: دلبر آشوبگر.
معادل ابجد
529