معنی آغشتن

لغت نامه دهخدا

آغشتن

آغشتن. [غ َ / غ ِ ت َ] (مص) تر نهادن. خیس کردن. خیساندن. فژغردن. نرم کردن با تری و نم. سرشتن. آغاریدن. آغاردن. انقاع. نقع. || آلودن. ضمخ. تضمیخ. مضخ. تضمخ. لطخ. تلطیخ. تر کردن. رجوع به آغشته شود. || و بمعنی آمیختن و مزج و خلط نیز آورده اند لیکن شواهدی که می آورند بهمان معانی پیشین انسب است. این فعل لازم و متعدی هر دو آید.و ظاهراً مصدر دوم آن آغارش باشد. آغشتم. بیاغار.

فارسی به انگلیسی

آغشتن‌

Impregnate, Impregnation, Saturate

فرهنگ معین

آغشتن

(مص م.) خیس کردن، نم کردن، آلودن، (مص ل.) خیسیدن، نم کشیدن،

حل جدول

فرهنگ عمید

آغشتن

خیس کردن، تر کردن،
آلوده کردن،
آمیختن، سرشتن،
(مصدر لازم) آلوده شدن، تر شدن،


آگشتن

آغشتن

مترادف و متضاد زبان فارسی

آغشتن

آلودن، آمیختن، اختلاط، خیساندن، قاطی‌کردن، مخلوطکردن، نم‌کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

آغشتن

آغشت آغرد خواهد آغشت بیاغر آغرنده آغشته) (مصدر) خیس کردن نم کردن، آلودن، آلودن جسمی بمایع، (مصدر) خیسیدن نم کشیدن.


در آغشتن

خیساندن، خیس کردن


آغشتنی

(صفت) لایق آغشتن در خور آغشتن

واژه پیشنهادی

دست به خون کسی آغشتن

چنگ به خون کسی فرو بردن


آلودن

آغشتن

انگلیسی به فارسی

imbrue

آغشتن


imbue

آغشتن

معادل ابجد

آغشتن

1751

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری