معنی آفریننده درام گربه روی شیروانی داغ

حل جدول

لغت نامه دهخدا

گربه روی

گربه روی. [گ ُ ب َ / ب ِ] (ص مرکب) ناسپاس:
جز بمادندر نماند این جهان گربه روی
با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا.
رودکی.


آفریننده

آفریننده. [ف َ ن َن ْ دَ / دِ] (اِخ) آنکه آفریند. آنکه خلق کند. نامی از نامهای خدای تعالی. خالق. وجودبخشنده. آفریدگار. باری. فاطر. خلاق. ذاری. (ربنجنی). جهان آفرین. مبدع. موجد. مکوّن. منشی:
چنین گفت کای داور دادِ پاک
توئی آفریننده ٔ باد و خاک.
فردوسی.
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را.
فردوسی.
کز اویست پیروزی و دستگاه
هم او آفریننده ٔ هور و ماه.
فردوسی.
بدین آلت و رای و جان و توان
ستود آفریننده را چون توان ؟
فردوسی.
بداندیش ِ ما را تو کردی تباه
توئی آفریننده ٔ هور و ماه.
فردوسی.
هم او آفریننده ٔ روزگار
به نیکی هم او باشد آموزگار.
فردوسی.
چو بهرام را دید داننده مرد
بر او آفریننده را یاد کرد.
فردوسی.
یقین ْ مرد را دیده بیننده کرد
شد و تکیه بر آفریننده کرد.
سعدی.
آنکه خود را شناخت نتواند
آفریننده را کجا داند؟
امیرخسرو.


شیروانی

شیروانی. [شیرْ] (حامص مرکب) شغل شیروان. شیربانی. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیروان شود.

شیروانی. (اِ) خرپشته ای که به روی سقف خانه بنا می کنند. (ناظم الاطباء). سقفی پوشیده از تنکه ٔ آهن یا آهن سفید و حلبی به شکل خرپشته. (یادداشت مؤلف). || نوعی خیمه ٔ چهارگوشه. (فرهنگ فارسی معین).

شیروانی. [شیرْ] (ص نسبی) منسوب و متعلق به ملک شیروان. (ناظم الاطباء). از مردم شیروان. (از یادداشت مؤلف). رجوع به شیروان شود.

شیروانی. [شیرْ] (اِخ) دهی است از بخش شاهپور شهرستان خوی. سکنه ٔ آن 172 تن و آب آن از چشمه و باران. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).

فرهنگ عمید

شیروانی

پوششی که با چوب و حلبی بر روی سقف بعضی از خانه‌ها درست می‌کنند،

فرهنگ فارسی هوشیار

شیروانی

پوششی که با چوب و حلب بر روی سقف بعضی خانه ها درست می کنند

معادل ابجد

آفریننده درام گربه روی شیروانی داغ

2670

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری