معنی آلاس
لغت نامه دهخدا
آلاس. (اِ) زغال. زگال. انگِشت. فحم:
تاب قهرش تیغ را الماس کرد
برق خشمش کوه را آلاس کرد.
سراج الدین راجی.
فرهنگ معین
(اِ.) زغال، زگال.
فرهنگ عمید
زغال، زگال، انگِشت،
حل جدول
زغال
فرهنگ فارسی هوشیار
لاتینی خاس خاش کنگه (گویش گیلکی) از گیاهان (آلاس برابر با زگال پارسی است (اسم) زغال زگال انگشت. زغال، انگشت
معادل ابجد
92