معنی آلبومی از مهدی احمدوند در سال 1389

لغت نامه دهخدا

احمدوند شیرازی

احمدوند شیرازی. [اَ م َ وَ دِ] (اِخ) نام طائفه ای از اکراد ایران دارای قریب صد خانوار و در دور فرامان، انکوخاصی و علیان سکونت دارند.


مهدی

مهدی. [م َ] (اِخ) به زعم اهل سنت و جماعت، کسی که در موقع معینی برای تقویت دین ظهور می کند. بسیاری از اهل سنت و جماعت مهدی را در شخص معین منحصر نمی دانند، بلکه معتقدند در هر عصر ممکن است مهدی ظهور کند:
بلقیس بانوان و سلیمان شه اخستان
کز عدل و دین مبشر مهدی زمان اوست.
خاقانی.
مفخر اهل بشر خوانش که دهر
مهدی آخر زمان میخواندش.
خاقانی.
ایام بدعهدی کند امروز ناگه دی کند
کار هدی مهدی کند دجال طغیان پرورد.
خاقانی.
مهدی امت توئی زآنکه به معنی تو را
عزت دین هم وثاق عصمت حق یار غار.
خاقانی.
کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید.
حافظ.
- مهدی خصال، که خصال وی چون خصال مهدی باشد. مهدی صفات:
به تأیید مهدی خصالی که تیغش
روان سوز دجال طغیان نماید.
خاقانی.
- مهدی سیاست، که سیاست او چون سیاست مهدی منتظر باشد. بسیار کافی در کشورداری. عادل:
داور مهدی سیاست مهدی امت پناه
رستم حیدرکفایت حیدر احمدلوا.
خاقانی.
- مهدی شعار، که شعار مهدی دارد. عادل. دادگر:
شاه فریدون لوا، خضر سکندرسپاه
خسرو امت پناه، اتسز مهدی شعار.
خاقانی.
- مهدی صفت، که صفت مهدی دارد، چون دادگری و ظلم برافکنی و جز آن:
مهدی صفت شهنشه، امت پناه داور
جان بخش چون ملک شه، کشورستان چو سنجر.
خاقانی.
- مهدی نسب، که نسب او چون نسب مهدی پاک باشد:
خسرو مهدی نسب مهدی آدم صفت
آدم موسی بنان موسی احمدقدم.
خاقانی.

مهدی. [م َ] (اِخ) محمدبن عبداﷲ القائم بامراﷲبن عبدالرحمن، ابوعبداﷲ مهدی سعدی. از پادشاهان بزرگ دولت سعدیون در مراکش بود. به سال 946 هَ. ق. با اوبیعت کردند. با پرتقالیها جنگید و آنان را از بلاد سوس بیرون کرد و سرانجام به دست یکی از موالی خود کشته شد (سال 964 هَ. ق.). (از اعلام زرکلی ج 3 ص 933).

مهدی. [م َ] (اِخ) شیخ محمد احمدبن سیدعبداﷲ، معروف به مهدی (متمهدی) (1843-1885 م.). در حدود سال 1880 م. ادعای مهدویت کرد و در سودان علیه مصر و انگلستان قیام نمود و یاران او به زودی در 1885 شهر خرطوم را متصرف شدند و ویران کردند. خود وی در همان سال در ام درمان درگذشت و پیروانش را لرد کیچنر فرمانده قوای مصر و انگلیس در 1898 شکست داد. و رجوع به مهدویت شود.

مهدی. [م ُ] (ع ص) هدیه کننده. اهداکننده. پیشکش کننده: واجب است که تحف و هدایا مناسب متحف و مهدی باشد. (تجارب السلف). رجوع به اِهْداء شود.

مهدی. [م َ] (اِخ) محمدبن احمدبن حسن بن قاسم زیدی. از نسل الهادی الی الحق. صاحب یمن و از ائمه ٔ زیدیه بود. بعد از وفات محمدبن اسماعیل با او بیعت کردند (سال 1097 هَ. ق.) و در سال 1127 خلع گردید و سال بعد درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 859). و رجوع به هادی الی الحق شود.

معادل ابجد

آلبومی از مهدی احمدوند در سال 1389

564

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری