معنی آلوچه
فارسی به انگلیسی
Plum
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) قسم خردتر گوجه که ترشتر از آن میباشد ادرک اجاص آلنج نیسوق آلچه الو هلو هلی ترش هلو. آلوی جیلی. یا آلوچه سگک قسم پست و ترش تر و خردتر آلوچه آلو کوهی نلک آلوترش زعرور.
لغت نامه دهخدا
آلوچه. [چ َ / چ ِ] (اِ مصغر) مصغّر آلو. قسم خرد و ترش تر گوجه. اِدرِک. اجاص. (داود ضریر انطاکی). آلنج. نیسوق:
سیب و زردآلو وآلوچه و امرود و هلو
باز انجیر وزیری ّ و خیار خوشخوار.
بسحاق اطعمه.
آلوچه سگک
آلوچه سگک. [چ َ / چ ِ س َ گ َ] (اِ مرکب) قسم پست و خرد و ترش ِ آلوچه. نِلْک. آلوکوهی.
کانی آلوچه
کانی آلوچه. [چ ِ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج که اکنون مخروبه ای است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
کانی آلوچه. [چ ِ] (اِخ) دهی است از دهستان دشت طال بخش بانه شهرستان سقز واقع در 24هزارگزی شمال باختری بانه و یک هزارگزی باختر سیاحومه. ناحیه ای است کوهستانی سردسیر و دارای 90 تن سکنه. از چشمه مشروب میشود و محصولاتش غلات و لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
قشلاق آلوچه
قشلاق آلوچه. [ق ِ چ ِ] (اِخ) دهی جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 11 هزارگزی شمال ورزقان و 10هزاروپانصدگزی ارابه رو تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنه ٔ آن 358 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و مختصر حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
چشمه آلوچه
چشمه آلوچه. [چ َ م َ چ َ / چ ِ] (اِخ) دهی از دهستان کندوله ٔبخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه که در 45 هزارگزی شمال باختری صحنه و 2 هزارگزی جنوب راه کندوله واقع است. دشت و سردسیر است و 55 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، حبوبات، تریاک و توتون. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
فرهنگ معین
(اِمصغ.) نوع کوچکتر گوجه سبز که از آن ترش تر است.
فرهنگ عمید
نوعی از آلوی ریز و ترش، نلک،
حل جدول
میوه تخممرغی شکل کوچک با مزهای ترش و شیرین
میوه تخم مرغی شکل کوچک با مزه ای ترش و شیرین
آلوچه وحشی
امله
نوعی آلوچه ترش
سگک
نوعی آلوچه وحشی
آمله
واژه پیشنهادی
آلنج
معادل ابجد
45