معنی لوچ
لغت نامه دهخدا
لوچ. (اِخ) نام ولایتی از ایران زمین. نام سرزمینی:
سراسر به شمشیر بگذاشتند
ستم کردن لوچ برداشتند.
فردوسی.
و رجوع به فهرست ولف شود.
لوچ. (ص) چپ. احول. دوبین. چشم گشته. کژچشم. کول. (حاشیه ٔ لغت نامه ٔ اسدی نخجوانی). لوج. کلیک. (لغت نامه ٔ اسدی نخجوانی). کاج. کاژ. ناراست بین. کلک. کژ. باحِوَل. احول چشم و معیوب. (اوبهی). دوبیننده. کلاژ. کلاژه. این کلمه با کلمه ٔ فرانسه ٔ لوش از یک اصل است و با کلمه ٔ لوسکوس لاتینی نیز از یک ریشه است. کلاذه. شاه کال. گشته. کوج. چشم کاج. (از جهانگیری):
آن توئی کور و توئی لوچ و توئی کوچ و بلوچ
آن توئی دول و توئی گول و توئی پایت لنگ.
لبیبی.
شاها ز انتظار زمانی که داریم
چشمان راست بین دعاگوت گشت لوچ.
قطران.
گوش کر را سخن شناس که دید
دیده ٔ لوچ راست بین که شنید.
سنائی.
فارغ منشین که وقت کوچ است
در خود منگر که چشم لوچ است.
نظامی.
خویشتن را بزرگ پنداری
راست گویی یکی دو بیند لوچ.
سعدی.
لوچ. (اِخ) (چم...) چشمه و مزرعه ای است در شمال آران متعلق به خزل و جزو خالصه است، دراین چشمه ماهی هست. آب چشمه داخل آب ماران شده در دو آب خزل داخل رودخانه ٔ گاماسب میشود. صحرای آران ماران علفزار و مرتع خوبی است و در آن شلتوک به عمل می آید. از نهاوند به چم لوچ هفت فرسنگ مسافت و در طرف غربی این شهر واقع است. (از مرآهالبلدان ج 4 ص 262).
چم لوچ
چم لوچ. [چ َ] (اِخ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: نام چشمه و مزرعه ای است متعلق به خزل و جزء خالصه که در شمال آران و در هفت فرسنگی مغرب شهر نهاوند واقع است. در آب این چشمه ماهی وجود دارد و آب چشمه داخل آب ماران شده در دوآب خزل وارد رودخانه ٔ گاماسب میشود. صحرای آران علف زار و مرتع خوبی دارد، و در آنجا شلتوک عمل می آید. (از مرآت البلدان ج 4 ص 262).
فارسی به انگلیسی
Cockeyed, Cockeyed, Cross-Eyed, Squint
فرهنگ عمید
کسی که چشمش پیچیده باشد، چپچشم، چشمگشته، کجچشم، احول، کلاج: خویشتن را بزرگ پنداری / راست گفتند یک دو بیند لوچ (سعدی: ۱۷۸)،
فرهنگ معین
(ص.) (عا.) دوبین، احول.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
چپ، دوبین، چشم گشته، دو بیننده
مترادف و متضاد زبان فارسی
احول، احول، دوبین، کاچ، کاژ، کاژ، کجنظر، کژبین
فارسی به ایتالیایی
strabico
معادل ابجد
39