معنی آمارگیر

لغت نامه دهخدا

آمارگیر

آمارگیر. (نف مرکب) آماره گیر. آمارگیره. محاسب.


اماره گیر

اماره گیر. [اِ رَ / رِ] (نف مرکب) آمارگیر. امارگیر. رجوع به آمارگیر و آنندراج شود.


امارگیر

امارگیر. [اَ] (نف مرکب) حساب گیرنده. (آنندراج). آمارگیر. (شرفنامه ٔ منیری). رجوع به آمارگیر و امار و اماره شود.

حل جدول

آمارگیر

محاسب


محاسب

آمارگیر


مامور سرشماری

آمارگیر

فارسی به عربی

آمارگیر

قائمٌ بالإحصاءِ (إِحصائی)

واژه پیشنهادی

محاسب و آمارگیر

شمارنده، شمارش گر


مأمور سرشماری

آمارگیر

انگلیسی به فارسی

actuary

آمارگیر

آمارگیر، کارشناس، کارشناس بیمه، آمارگری، آمارگر


surveyor

آمارگیر

آمارگیر

فرهنگ فارسی هوشیار

مستوفی

آمارگیر، حق گیرنده

عربی به فارسی

قائمٌ بالإحصاءِ (إِحصائی)

آمارگیر , مأمور سرشماری (آمار)

معادل ابجد

آمارگیر

472

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری