معنی آپاردی
لغت نامه دهخدا
آپاردی. (ص) (شاید از ترکی آپارماق بمعنی بردن) سخت گربز. || سخت بی شرم.
دردو
دردو. [دِ دَ / دُ] (ص) در تداول خانگی، زنی یا دختری سخت بی شرم و ستیزه کار. زنی یا دختری که در حضور بزرگتران از خویش سخن گوید و در هر سخن پیشی جوید. زنی سخت بدخوی و بی شرم. زنی زبان آور و سلیطه. زنی سخت بی شرم در گفتار. دختری بی شرم. بی حیا. کولی. (یادداشت مرحوم دهخدا). سیت سماقی. آپاردی. حراف. سر و زبان دار. زرنگ. ناقلا. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده).
چغاز
چغاز. [چ َ] (ص) زنی را گویند که دشنام ده و سلیطه و بی حیا باشد. (برهان). زن بدزبان و سلیطه. (انجمن آرا) (آنندراج). زن دشنام ده بی حیای سلیطه را گویند. (جهانگیری). زن فحاش و دشنام ده و سلیطه و بی حیا. (ناظم الاطباء). زن بی حیای دشنام ده و سلیطه. (فرهنگ نظام). در تداول عامه، زن کولی و آپاردی:
چون چغز گشت بناگوش چو سیسنبر تو
چند تازی پس این پیرزن زشت چغاز.
ناصرخسرو.
کولی
کولی. [ک َ / کُو] (ص نسبی، اِ) کاولی = کابلی ؟ (فرهنگ فارسی معین). لولی. (آنندراج). لولی. لوری. غربال بند. قره چی. غرچی. غربتی. چینگانه. زط. زرگر کرمانی. سوزمانی. زنگاری. فیوج. فیج. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام گروهی صحرانشین. (ناظم الاطباء). طایفه ٔ معروفی هستند چادرنشین که در تمام عالم پراکنده اند و در ایران کارشان فروختن سبد و فالگیری و احیاناً دزدی است. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده). و رجوع به لوری، لولی و لولیان شود.
- امثال:
کولی غربال به رو گرفته از رفیقش پرسید مرا چگونه بینی ؟ گفت: بدان سان که تو مرا بینی. (امثال و حکم ج 3 ص 1247).
کولی کولی را دید چماقش را دزدید. (امثال و حکم ج 3 ص 1248). و رجوع به مثل بعد شود.
کولی کولی را می بیند چوبش را زمین می اندازد. (امثال و حکم ج 3 ص 1248). رجوع به مثل قبل شود.
- مثل کوچ کولی، با انبوهی و جمعیت به جایی رفتن. همه با هم با آواز بلند سخن گفتن. (امثال و حکم ج 3 ص 1474). رجوع به معنی بعد و ترکیب های و امثال ذیل مدخل کوچ شود.
|| به مجاز زن یا دختری که بسیار فریاد کند. زن بی شرم بسیارفریاد. زنی سخت آواز درشت و بی شرم. زنی که عادتاً داد و فریاد بسیار کند. زنی پر داد و فریاد. سلیطه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به مجاز کودکان پرسروصدا و جیغجیغو و زنان دزد و بدزبان را گویند. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده).
- کولی غربیل بند، مراد همان کولی است منتهی بدین صورت بیشتر به مجاز به کار می رود و به زنان سلیطه و آپاردی و بچه های پرسروصدا اطلاق می شود. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده). || فاحشه. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). || مردم صحرانشین بی شرم. (ناظم الاطباء).
فارسی به انگلیسی
Scoundrel
حل جدول
بسیار بی شرم
شخص زبان دراز
شخص زبان دراز.
بسیار بی شرم
آپاردی
شخص زبان دراز.
آپاردی
شخص زبان دراز
آپاردی
زرنگ و حقهباز
آپاردی
فرهنگ فارسی هوشیار
بی چشم ورو
فرهنگ عوامانه
شخص زبان دراز و همه جا برو وهمه جا بیا باشد.
واژه پیشنهادی
آپاردی
یکی دیگر از بازی های محلی استان اردبیل
یُولداش سَنی کیم آپاردی؟ (رفیق تو را کی برد؟)
معادل ابجد
218