معنی آوج

لغت نامه دهخدا

آوج

آوج. [وَ] (اِخ) آوه. نام محلی براه قزوین و همدان، میان یولچی و سلطان بلاغ در 262500 گزی طهران، و در آنجا پست خانه و تلگرافخانه هست.


گردنه ٔ آوج

گردنه ٔ آوج. [گ َ دَ ن َ ی ِ وَ] (اِخ) گردنه ای است که مابین همدان و قزوین واقع است.


یمق

یمق. [ی َ م َ] (اِخ) دهی است از دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین، واقع در 36هزارگزی خاوری آوج، با 524 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


لجام گیر

لجام گیر. [ل ِ] (اِخ) نام دهی جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین در 54 هزارگزی شمال باختری آوج. دارای 176 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


نجف آباد

نجف آباد. [ن َ ج َ] (اِخ) دهی است از دهستان خرقان شرقی در بخش آوج شهرستان قزوین، در 19 هزارگزی آوج در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 528 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ آوج محصولش میوه و سیب زمینی و شغل اهالی زراعت و قالی بافی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

آوجی

(صفت) منسوب به آوه از مردم آوه (آوج) .

معادل ابجد

آوج

10

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری