معنی ابتداع
لغت نامه دهخدا
ابتداع. [اِ ت ِ] (ع مص) چیزی نو آوردن. نو پیدا کردن. (زوزنی). نو آوردن. چیزی نو نهادن. || اهل بدعت شدن.
فرهنگ معین
نوآوردن، چیز تازه ای آوردن، بدعت نهادن. [خوانش: (اِ تِ) [ع.] (مص م.)]
فرهنگ عمید
چیز تازهای آوردن، نوآوری،
بدعت،
حل جدول
نوآوری،بدعت
فرهنگ واژههای فارسی سره
نوآوری، نویابی
فرهنگ فارسی هوشیار
چیز نو آوردن
فرهنگ فارسی آزاد
اِبْتداع، خلق کردن، جدید و بدیع آوردن.
َ
معادل ابجد
478