معنی ابتکار

لغت نامه دهخدا

ابتکار

ابتکار. [اِ ت ِ] (ع مص) بامداد کردن. (زوزنی). بامداد از جای شدن. (تاج المصادر بیهقی). پگاه برخاستن. بامداد از جای رفتن. || اول چیزی دریافتن. بنوبر و اول چیزی دست یافتن. نوباوه ٔ چیزی واگرفتن. (زوزنی). نوباوه ٔ چیزی فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). به اول چیزی رسیدن. خوردن میوه ٔ اول رسیده را. || نو آوردن چیزی. (صراح). اختراع. || دوشیزگی ببردن. (تاج المصادر بیهقی). || پسر زادن در نخستین بار. || شنودن اول خطبه. دررسیدن آغاز خطبه را.
- قوه ٔ ابتکار، قوه ٔ اختراع.

فرهنگ معین

ابتکار

(مص ل.) نوآوری، (اِمص.) اختراع. [خوانش: (اِ تِ) [ع.]]

فرهنگ عمید

ابتکار

آوردن روشی نو، انجام دادن کار بی‌سابقه، نوآوری،

حل جدول

ابتکار

اختراع،ابداع،نوآوری

نوآوری و اختراع

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ابتکار

نوآوری، نوآوردگی

کلمات بیگانه به فارسی

ابتکار

نوآوری

مترادف و متضاد زبان فارسی

ابتکار

ابداع، اختراع، بدعت، نوآوری، ذوق، قریحه، پگاه‌خیزی، سحرخیزی

فارسی به انگلیسی

ابتکار

Creativeness, Creativity, Gumption, Imagination, Ingenuity, Initiative, Innovation, Inventiveness, Originality

فارسی به عربی

ابتکار

اختراع، ارتجال، اصاله، تالیف، جهاز، خیال، صناعه، مبادره، موهبه

استنباط

فرهنگ فارسی هوشیار

ابتکار

‎ تازه یابی، نوبرخوردن، دخترکی برداشتن، پسرزاییدن: بار نخست ‎ (مصدر) در بامداد رفتن پگاه بر خاستن، (مصدر) نو آوردن امربکر و بی سابقه پدید کردن، (اسم) نو آوردگی اختراع: قوه ابتکار.

معادل ابجد

ابتکار

624

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری