معنی ابزار مکانیزه دروى محصول

حل جدول

ابزار مکانیزه دروى محصول

کمباین


مکانیزه

ماشینی، خودکار

ماشینی شده


محصول

دستاورد

لغت نامه دهخدا

مکانیزه

مکانیزه. [م ِ زِ](فرانسوی، ص) کاری با ماشین انجام یافته چنانکه زراعت مکانیزه.(از لاروس).
- مکانیزه کردن، با ابزار و وسائل ماشینی کاری را انجام دادن.
|| شبیه ماشین شده: ماشین انسانها را مکانیزه می کند.(از لاروس).


محصول

محصول. [م َ] (ع ص، اِ) حاصل شده. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). گردآمده. (ناظم الاطباء). نتیجه. حاصل: محصول آن حرکت آن بود که سلطان را کلفت معاودت و مشقت مراجعت تحمل بایست کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 211).
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم.
حافظ.
|| نفع. سود. (ناظم الاطباء). درآمد. بهره ٔ به دست کرده. (یادداشت مرحوم دهخدا). || غله و مجموع آنچه از چیزی حاصل شده و به دست آید. آنچه از راه کشاورزی و باغداری حاصل شود. درود حاصل. خرمن. توده. (ناظم الاطباء). خرمن.

فرهنگ معین

مکانیزه

(اِ.) ماشینی کردن، استفاده از ماشین آلات صنعتی، (ص.) ویژگی کاری که به وسیله ماشین انجام شود، ماشینی. (فره). [خوانش: (مِ زِ) [فر.]]

فرهنگ عمید

مکانیزه

دارای دستگاه‌های ماشینی، ماشینی‌شده،


محصول

[مجاز] حاصل، نتیجه،
(کشاورزی) حاصل زراعت،
فرآورده

مترادف و متضاد زبان فارسی

مکانیزه

خودکار، ماشینی


محصول

بار، بر، تولید، حاصل، فرآورده، کالا، میوه، نتیجه، خرمن، درو، دخل، سود، عایدی، کارکرد، مولود

فرهنگ فارسی هوشیار

مکانیزه

ماشینی شده

فارسی به عربی

محصول

حصاد، محصول، محصول العنب، منتج، ناتج

عربی به فارسی

محصول

محصول , چیدن , گیسو را زدن , سرشاخه زدن , حاصل دادن , چینه دان , ثمر دادن , واگذارکردن , ارزانی داشتن , بازده , حاصل , تسلیم کردن یا شدن

کلمات بیگانه به فارسی

محصول

فرآورده

معادل ابجد

ابزار مکانیزه دروى محصول

728

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری