معنی ابسال
لغت نامه دهخدا
ابسال. [اِ] (ع مص) گرو کردن. به گرو دادن. || به هلاک سپردن. || حرام کردن چیزی. || دل نهادن بر. || پختن و خشک کردن غوره ٔخرما. || به معرض نهادن. عرضه کردن. || در خذلان گذاشتن. (زوزنی). بخواری گذاشتن.
فرهنگ عمید
به گرو دادن، گرو کردن،
حرام کردن چیزی،
حل جدول
یار سلامان
معادل ابجد
94