معنی ابهاج
لغت نامه دهخدا
ابهاج. [اِ] (ع مص) شاد کردن. (مصادر بیهقی) (زوزنی). شاد و مسرور ساختن. || شادی کردن. شاد شدن. || ابهاج ارضی، صاحب نبات زیبا گردیدن زمینی. || خوب و نیکو گردیدن.
حل جدول
شادی
فرهنگ فارسی آزاد
اِبْهاج، مَسرُور کردن، شاد گردانیدن، شادی و سرور،
معادل ابجد
12