معنی اتفاق افتادن
حل جدول
رخ دادن
فرهنگ واژههای فارسی سره
روی دادن، رخ دادن
فارسی به انگلیسی
Be, Befall, Betide, Develop, Fare, Happen, Light, Occur, Transpire
فارسی به ترکی
meydana gelmek
فارسی به عربی
احدث، اعط، ثروه، فرصه، مد
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) پیش آمدن روی دادن طاری شدن ناشی شدن وقوع یافتن حادث گشتن واقع گردیدن.
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Eingeben, Erteilen, Geben, Glück (n), Schenken, Spenden, Geschehen [verb]
معادل ابجد
1118