معنی اتکال
لغت نامه دهخدا
اتکال. [اِت ْ ت ِ] (ع مص) کار به کسی گذاشتن. واگذاشتن. || اعتماد کردن بر کسی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تعویل. || تسلیم شدن.
- اتکال بخدا، توکل کردن به او تعالی.
تکلان
تکلان. [ت ُ] (ع اِ) عجزنمایی و کارسپردگی بر دیگری. اسم است توکل را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اعتماد و توکل. (غیاث اللغات) (آنندراج). اسم است از اتکال بمعنی اعتماد و تفویض. (از اقرب الموارد): و هو المستعان و علیه التکلان. (گلستان). رجوع به اتکال و توکل شود.
تکل
تکل. [ت َ ک َ] (ع مص) تکل علیه، لغتی است در اتکل و مذکور است در «وک ل ». (منتهی الارب). تکل علیه تکلاً (از باب سمع)، توکل نمود بر او. لغتی است در اتکل. (ناظم الاطباء). رجوع به اتکال شود.
متکل
متکل. [م ُت ْ ت َ ک ِ] (ع ص) (از «وک ل ») آن که باو کاری گذاشته شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که کاری را به کسی واگذار میکند و اعتماد بر آن می نماید. (ناظم الاطباء). رجوع به اتکال شود.
اتکاء
اتکاء. [اِت ْ ت ِ] (ع مص) اتکال کردن. اعتماد کردن بر. پشت دادن بر. تکیه زدن به. (زوزنی). متکی شدن بر. تکیه کردن بر. (تاج المصادر).
- اتکا کردن، تکیه کردن.
- اتکاء کسی، متکا ساختن کسی را.
|| تکیه گاه گردانیدن برای کسی. || بر پهلوی چپ افکندن.
فرهنگ فارسی هوشیار
واگذاشتن، گردن نهادن (مصدر) کار به کسی گذاشتن وا گذاشتن، اعتماد کردن بر کسی تعویل، تسلیم شدن. یا اتکال بخدا. توکل کردن بخدا.
اتکا
اتکال کردن، اعتماد کردن
اتکا ء
پشت دادن، پشتگرمی اندخش (مصدر) پشت دادن بر تکیه زدن به متکی شدن بر تکیه کردن بر، اتکال کردن اعتماد کردن بر. یا مرکز اتکا ء. یا نقطه اتکا ء. نقطه ای که در آن اهرم را تکیه دهند تکیه گاه نقطه تکیه گاه.
فرهنگ عمید
کار خود را به کسی واگذاشتن و به او اعتماد کردن، توکل کردن،
حل جدول
فرهنگ معین
توکل کردن، کار خود را به دیگری واگذاشتن و به او اعتماد کردن، تسلیم شدن، به خدا توکل کردن به خدا. [خوانش: (اِ تِّ) [ع.] (مص ل.)]
فرهنگ فارسی آزاد
اِتِکال، اعتماد، تَکیه داشتن، توکل کردن، کار خود را بکسی واگذاشتن و باو اعتماد کردن،
مترادف و متضاد زبان فارسی
اتکال، اعتماد، پشتگرمی، تکیه، تکیهگاه، توکل، متکی
معادل ابجد
452