معنی اختراع جیمز لی اسکاتلندی
حل جدول
خشاب نگهداری فشنگ
اختراع ویلیام لی
ماشـین نساجی، ماشـین تولیـد جوراب هـای پشـمی ضخیـم
عربی به فارسی
اختراع , ابتکار
لغت نامه دهخدا
لی لی. [ل َ ل َ / ل ِ ل ِ] (اِ) تعتاب. نام بازیی است. و آن یکپا برداشته و با پای دیگر جهیدن. یک لنگه (در تداول مردم قزوین). و رجوع به لی لی کردن شود.
لی لی. (اِ) مترادف لالا.لفظی که در عروسیها و جشنها زنان در ابراز شادی و انبساط خاطر ادا کنند و غالباً مکرر آرند لی لی لی لی.
- لی لی به لالای کسی دادن یا گذاردن، با او هماهنگی کردن یا به خواهشهای بی اساس او اهمیت دادن.
اختراع
اختراع. [اِ ت ِ] (ع مص) شکافتن. خَرق. خرع. بریدن. (تاج المصادر بیهقی). || وابریدن کسی را از قومی یا از چیزی. || آفریدن. (مؤید الفضلاء). نو بیرون آوردن. (منتهی الارب). نو کاری کردن. (زوزنی). || از خود انشاء کردن. چیزی نو انگیختن. (مؤید الفضلاء). ایجاد کردن. پیدا کردن. پیدا کردن چیزی بماده و مدت، مقابل ابداع که پیدا کردن چیز است بی ماده و مدت: در وصف این حال قصائد غرّا و معانی عذرا اختراع و اقتراح کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 48). احتیاج مادر اختراع است. || از نو سخن گفتن. || اختراع دابه، ستور را چندی بسواری دیگری دادن و سپس بازستدن. || خیانت کردن کسی را. || گرفتن مال کسی را. || هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی). || سخن دروغ فرابافتن. (آنندراج). || مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اختراع، معنی آن ضمن معنی ابداع در حرف باء گذشت و در اثناء شرح و تفسیر لفظ تکوین نیز در باب اختراع بسط مقال داده شود. ان شأاﷲ تعالی. و مخترع در اصطلاح عروضیان بحریست و در ضمن بیان معنی لفظ متقارب نیز در این خصوص گفتگو بمیان خواهد آمد.
- اختراع کردن، از خود درآوردن. بافتن. ساختن.
لی
لی. (ع حرف جر + ضمیر) (از: لَ + ی) مرا. برای من.
لی. (پسوند) مزید مؤخر امکنه: اسملی.
لی. [ل ُی ی] (ع ص، اِ) ج ِ الوی. (منتهی الارب). رجوع به الوی شود.
لی. (اِخ) نام رودی به فرانسه و بلژیک.
لی لی زدن
لی لی زدن. [ل َ ل َ / ل ِ ل ِ زَ دَ] (مص مرکب) درخشیدن چنانکه ستاره در هوای صافی. مشعشع بودن. درخشان بودن چنانکه ستاره به شب: ستاره ها لی لی میزند (در تداول تهرانیان)، یعنی میدرخشد. شاید با تلؤلؤ عرب یکی باشد. و رجوع به لیان لیان شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) بازی لی لی کردن.
فرهنگ فارسی آزاد
اِخْتِراع، در اصطلاح حُکَماء اختراع مرحلهء دوّم از مراحل سه گانه ایجاد است و آن فعلی است که مسبوق به مادّه باشد ولی مسبوق به زمان نباشد بلکه سابق بر زمان باشد مانند منظومهء شمسی که تا خورشید و ماه و ستارگان ایجاد نشوند و بحرکت نیایند، زمان یعنی سال و ماه و روز و اجزای دیگر زمان بوجود نمیآید. (بذیل کلمات اِبداع و اِحْداث و قوس صعود و نزول نیز مراجعه شود)،
معادل ابجد
1948