معنی ارمگان

لغت نامه دهخدا

ارمگان

ارمگان. [اِ م َ] (ص) تربیت کننده. (برهان). مربی. (جهانگیری) (برهان):
گر تو بوی ارمگان کعبه
زرین کنی آستان کعبه
کعبه ز تو سد جاودان یافت
مکه ببقات ارمگان یافت.
خاقانی.
|| (اِ) تربیت. (جهانگیری). || سعد. سعادت. (جهانگیری) (برهان):
در طالع هرکه ارمگان یافت
سرمایه ٔ عمر جاودان یافت.
خاقانی.

فارسی به انگلیسی

فرهنگ معین

ارمگان

(ص.) تربیت کننده، (اِ.) سعادت. [خوانش: (اِ مَ)]

حل جدول

ارمگان

مربى و آموزگار


مربى و آموزگار

ارمگان


مربی و آموزگار

ارمگان

فرهنگ فارسی هوشیار

ارمگان

تربیت کننده، مربی


تربیت کننده

ارمگان


سعاده

ارمگان نیک اختری روزبهی شتای اوروازش


مربیات

(تک: مربیه) همبک ها ریچارها (تک: مربیه) ارمگان ها پرورندگان (اسم) جمع مربیه: مربیات: دویست و هفتاد من. . . (اسم) جمع مربیه.


مربیه

مربیه در فارسی مونث مربی همبک ریچار پرورده مربیه در فارسی مونث مربی ارمگان پرورنده (اسم) مونث مربی جمع: مربیات. (اسم) مونث مربی جمع:مربیات.


مربی

مربا در فارسی همبک پرورتک شکریزه پته (گویش گیلکی) ریچار ریچاله ریچال لیچار (گویش کاشمری) پرورده ارمگان پرورنده فرهنجنده (اسم) پرورده شده پرورش یافته. (اسم) پرورش دهنده تربیت کننده: دگر مربی اسلام شیخ مجدالدین که قاضیی به از و آسمان ندارد یاد. (حافظ)

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

ارمگان

312

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری