معنی از هم پاشیدن

حل جدول

فارسی به انگلیسی

از هم‌ پاشیدن‌

Burst, Disintegrate, Dissolve, Molder, Shatter, Tear

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

از هم پاشیدن

(مصدر) پراکنده شدن متفرق شدن، گسیخته شدن امر تباه گردیدن کار: (شیرازه کار کشور از هم پاشید. ) از هم جدا کردن (مصدر) فرق گذاشتن تفاوت نهادن.

معادل ابجد

از هم پاشیدن

420

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری