معنی از هم پاشیدن
حل جدول
ولاو
فارسی به انگلیسی
Burst, Disintegrate, Dissolve, Molder, Shatter, Tear
فارسی به عربی
تحلل
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) پراکنده شدن متفرق شدن، گسیخته شدن امر تباه گردیدن کار: (شیرازه کار کشور از هم پاشید. ) از هم جدا کردن (مصدر) فرق گذاشتن تفاوت نهادن.
معادل ابجد
420