معنی اسامی بازیگران سریال دنگ و فنگ روزگار
حل جدول
سیروس گرجستانی، محمد نادری، نیما شاهرخ شاهی، بیژن بنفشه خواه، زهره فکور صبور، سوگل طهماسبی، محمد فیلی، غلامرضا نیکخواه، امیر غفارمنش، ساعد هدایتی، شیرین آقارضا کاشی، پانته آ مهدی نیا، سینا رازانی، زهرا داوود نژاد، مهری آل آقا، مریم شاه ولی، مینا نوروزی، ساقی زینتی، بیتا خردمند، عباس محبوب، طاهر علایی، فریده دریامج، ژیار محمدزاده، ساره صحرایی، ستاره صحرایی
دنگ و فنگ
سر و صدا و اوضاع و ترتیبات.
سر و صدا، اوضاع و ترتیبات
اسامی بازیگران سریال دلدار
محمدرضا غفاری، الناز حبیبی، حسام محمودی، سوگل خلیق، نیما رییسی، مهران نائل، پیمان مقدمی، سجاد دیرمینا با معرفی شادی مختاری و خیام وقارکاشانی، صحرا اسدالهی، وحیداقاپور، موناکرمی با هنرمندی: بهزاد فراهانی، مریم بوبانی، علی اوسیوند، رویا جاویدنیا و کمند امیرسلیمانی و با حضور پریوش نظریه، همایون ارشادی و علیرضا آرا
لغت نامه دهخدا
دنگ و فنگ. [دَ گ ُ ف َ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) رفت و آمد. بیابرو. || معضل و مشکل و دشواری: این کار چه اندازه دنگ و فنگ دارد؛ با آداب و تشریفات دشوار همراه است.
بی دنگ و فنگ
بی دنگ و فنگ. [دَ گ ُ ف َ] (ص مرکب) (از: بی + دنگ + و + فنگ) بی تشریفات. بدون برو بیا. بدون تجمل. بدون جاه و جلال. بی مشکل و گرفتاری. و رجوع به دنگ و فنگ شود.
دنگ دنگ
دنگ دنگ. [دَ دَ] (اِ صوت) حکایت صوت کوفتن آهنی به آهن بزرگ دیگر و مانند آن. آواز زنگ بزرگ و کوفتن پتک به سندان و آواز پاندول ساعتهای بزرگ. (یادداشت مؤلف). دنگ و دنگ. درنگ درنگ.
فنگ
فنگ.[ف َ] (اِ) زالو. زلو. (فرهنگ فارسی معین). کرمی بود بزرگ و سبز، گاه دراز شود و گاه کوتاه. (اسدی). خونجو. زالو. زلو. زرو. (یادداشت مؤلف):
بماندستم دلتنگ، به خانه در چون فنگ
ز سرما شده چون نیل سر و روی پر آژنگ.
حکاک.
|| فلاکت و پریشانی و بی سروسامانی. || نباتی را گویند که بسیار تلخ است، و آن را به عربی حنظل خوانند. (برهان). حنظل. (فرهنگ فارسی معین). هندوانه ٔ ابوجهل. || غر. فنج.دبه خایگی. (یادداشت مؤلف). باد فتق:
ای غریری اگر این باد که اندر سرم است
راه یابد سوی خایه کندم گند به فنگ.
سنائی.
فنگ. [ف َ] (اِخ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که دارای 295 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصولش غله، چغندر و لوبیاست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فرهنگ فارسی هوشیار
دم و دستگاه، جاه و جلال
فرهنگ معین
رفت و آمد، بیا و برو، تجمل، جاه و جلال. [خوانش: (دَ گُ فَ) (اِمر.) (عا.)]
فرهنگ عوامانه
به معنی سر و صدا و اوضاع و ترتیبات است.
گویش مازندرانی
تشریفات – تشریفات زیاد
فرهنگ عمید
حنظل: تلخی خشمش ار به شهد رسد / باز نتوان شناخت شهد از فنگ (فرخی: ۲۱۰)،
(زیستشناسی) = زالو: بماندستم دلتنگ به خانه در چو فنگ / ز سرما شده چون نیل و سر و روی پرآژنگ (حکاک: شاعران بیدیوان: ۲۸۷)،
[مجاز] بیچاره، درمانده، بینوا،
معادل ابجد
1368