معنی استانه
لغت نامه دهخدا
استانه. [اَ ن َ / ن ِ] (اِ) به معنی استان است که جای خواب و آرامگاه باشد. (برهان) (جهانگیری):
گوئی از توبه بسازم خانه ای
در زمستان باشدم استانه ای.
مولوی.
|| عتبه. جناب. آستانه:
پشت خم داد و نهاد از قبل خدمت و عذر
روی افروخته از شرم بر استانه ٔ در.
سنائی.
یارت ای بت صدر دارد زآن عزیز است و تو زآن
در لگدکوب همه خلقی که در استانه ای.
سنائی.
استانه. [اِ ن َ] (اِخ) ناحیه ای بخراسان و یاقوت گوید گمان برم از نواحی بلخ است. (معجم البلدان).
استانه سرای
استانه سرای. [اَ ن َ س َ] (اِخ) موضعی در آمل قدیم که آنرا ماته میگفتند. (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 33 بخش انگلیسی).
فارسی به انگلیسی
Nook
فرهنگ معین
(اَ نِ) (اِ.) جای خواب و آرام، آرامگاه.
حل جدول
بارگاه، پیشگاه، درگاه
استانه خانه
کریاس
درگاه و استانه
کریاس، جناب
در استانه مرگ
مردنی
از استانه ای ارمنستان
کوتایک
فنلاندی به فارسی
استانه , پایه , تیر پایه , استانه در , گسله بستری , دارای استانه یاپایه نمودن, استانه , سرحد.
سوئدی به فارسی
استانه، پایه، تیر پایه، استانه در، گسله بستری، دارای استانه یاپایه نمودن، قسمت افقی لبه پنجره، طاقچه پنجره،
tr skel
استانه، سرحد،
عربی به فارسی
استانه , سرحد
معادل ابجد
517