معنی استحلاف
لغت نامه دهخدا
استحلاف. [اِ ت ِ] (ع مص) سوگند دادن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). احلاف. سوگند خواستن. (زوزنی). طلب کردن سوگند: خرمیل، بعد از استحلاف ایشان و استیمان از قبل سلطان بیرون آمد. (جهانگشای جوینی).
فرهنگ معین
(اِ تِ) [ع.] (مص م.) سوگند خواستن، قسم دادن.
فرهنگ عمید
سوگند دادن،
حل جدول
سوگند دادن
فرهنگ فارسی هوشیار
سوگند خواستن سوگند خواهی (مصدر) سوگند خواستن طلبیدن قسم سوگند دادن. سوگند دادن
فرهنگ فارسی آزاد
اِسْتِحْلاف، کسی را قسم دادن، سوگند دادن،
معادل ابجد
580