معنی استراق

لغت نامه دهخدا

استراق

استراق. [اِ ت ِ] (ع مص) دزدیدن. دزدیده کردن. (منتهی الارب).
- استراق سمع، دزدیده گوش بداشتن. (زوزنی). دزدیده گوش بسخن فراداشتن. گوش بسخن کسی داشتن. (غیاث). گوش ایستادن. دزدیده گوش کردن. گوش داشتن پنهانی سخن کسی را. گوش دادن نهانی سخن کسی را. (منتهی الارب).
- استراق نظر، دزدیده دیدن.

فرهنگ معین

استراق

(مص م.) دزدیدن، (مص ل.) دزدیده کاری کردن. [خوانش: (اِ تِ) [ع.]]

فرهنگ عمید

استراق

دزدیدن،
کار دیگری را به خود نسبت دادن،
* استراقِ سمع: پنهانی گوش دادن به سخن دیگران،

حل جدول

استراق

دزدیدن

مترادف و متضاد زبان فارسی

استراق

دزدی، دستبرد، سرقت

فرهنگ فارسی هوشیار

استراق

دزدیدن

فرهنگ فارسی آزاد

استراق

اِسْتِراق، دزدیدن، بسرقت بردن،

معادل ابجد

استراق

762

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری