معنی استمهال

لغت نامه دهخدا

استمهال

استمهال. [اِ ت ِ] (ع مص) مهلت خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). زمان خواستن. درنگی خواستن. طلب مهلت کردن. زمان طلبیدن. استنظار.
- استمهال کردن، مهلت خواستن. زمان طلبیدن. مدت خواستن.
|| انتظار کشیدن. (مؤید الفضلاء).

فرهنگ معین

استمهال

(اِ تِ) [ع.] (مص م.) مهلت خواستن.

فرهنگ عمید

استمهال

مهلت خواستن، طلب مهلت کردن، زمان خواستن،

حل جدول

استمهال

مهلت خواستن

مترادف و متضاد زبان فارسی

استمهال

فرجه، مهلت، مهلت‌خواهی

فارسی به عربی

استمهال

تاجیل

فرهنگ فارسی هوشیار

استمهال

‎ مولش خواهی (مولش مهلت) زمان خواستن (مصدر) درنگ جستن زمان خواستن مهلت خواستن.

فرهنگ فارسی آزاد

استمهال

اِسْتِمْهال، مُهلت خواستن، مَجال خواستن، طلب مهلت و تأخیر کردن،

معادل ابجد

استمهال

537

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری