معنی اضافی

لغت نامه دهخدا

اضافی

اضافی. [اِ فی ی] (ع ص نسبی) منسوب به اضافه. رجوع به اضافه شود. || الحاقی. (ناظم الاطباء). || نسبی. اعتباری. مقید، در مقابل مطلق: از این چهار مایه دو سبک است و دو گران. سبک مطلق آتش است و سبک اضافی هواست. و گران مطلق زمین است و گران اضافی آب. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). || ارتباطی. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

اضافی

بیش از میزان مورد نیاز، زائد،

حل جدول

اضافی

مازاد

افزون، افزودنی، دیگر، زائد، مازاد، زیادی، یدکی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اضافی

افزونه، افزودنی، دیگر

مترادف و متضاد زبان فارسی

اضافی

زاید، زیادی، مازاد، یدکی

فارسی به انگلیسی

اضافی‌

Addition, Additional, Adjunct, Accessory, Backup, Auxiliary, De Trop, Excess, Extra, Fringe, Further, More, New, Spare, Super-, Superfluous, Supernumerary, Supplement, Supplemental, Supplementary, Surplus

فارسی به عربی

اضافی

اضافه، اضافی، اکثر، زائد

عربی به فارسی

اضافی

زیادی , زاءد , فوق العاده , اضافی , بزرگ , یدکی , خارجی , بسیار , خیلی

فرهنگ فارسی هوشیار

اضافی

بیشی افزونی (صفت) منسوب به اضافه زیادتی افزونی: کارهای اضافی.

فارسی به آلمانی

اضافی

Besonders, Mehr, Weiter ferner, Weiter, Zusätzlich

معادل ابجد

اضافی

892

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری