معنی افسارگسیخته
لغت نامه دهخدا
افسارگسیخته. [اَ گ ُ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) مهارگسسته. بی تربیت. بی نظم. لاابالی. سرخود. خودکامه. و رجوع به افسار و فسار و ترکیبات آن شود. || نوعی از رفتار اسب و غیره. (یادداشت مؤلف).
فرهنگ معین
(~. گُ تِ) (ص.) گستاخ، بی - پروا، وحشی.
فرهنگ عمید
شخص خودسر،
آنکه از قانون و مقررات سرپیچی کند و به میل خود رفتار کند،
حل جدول
ول
مترادف و متضاد زبان فارسی
رها، لجامگسیخته، ول،
(متضاد) مهار
معادل ابجد
1437