معنی امپراطور

لغت نامه دهخدا

امپراطور

امپراطور. [اِ پ ِ] (اِ) رجوع به امپرتوری شود.

فرهنگ عمید

امپراطور

پادشاه مقتدر و توانایی که بر کشوری پهناور یا مملکتی که از کشورها و ملت‌های مختلف تشکیل شده، سلطنت داشته باشد، شاهنشاه،
[قدیمی] لقب سرداران بزرگ روم،

حل جدول

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

امپراطور

شاهنشاه

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

امپراطور

لاتینی شاهنشاه سالار (اسم) عنوان سرداران روم قدیم، پادشاه مقتدری که بر ممالک و نواحی بسیار سلطنت کند شاهنشاه. امپراطور ایمپراطور.

معادل ابجد

امپراطور

459

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری