معنی انباشتگی

لغت نامه دهخدا

انباشتگی

انباشتگی. [اَم ْ ت َ] (حامص) پری امتلا. (ناظم الاطباء). || فرط مال و کثرت مثال. (شعوری ج 1 ورق 132 ب).

فرهنگ عمید

انباشتگی

پری، پرشدگی،

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

انباشتگی

آکندگی، امتلا، پری

فارسی به انگلیسی

انباشتگی‌

Accumulation, Aggregation, Accretion, Collection, Congestion, Jam

فارسی به عربی

انباشتگی

تراکم، تکتل، غزاره

معادل ابجد

انباشتگی

784

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری