معنی انحنا

لغت نامه دهخدا

انحنا

انحنا. [اِح ِ] (ع اِمص) خمیدگی و کجی و اعوجاج. (ناظم الاطباء). خمیدگی. (از اصطلاحات فرهنگستان). کجی. اعوجاج. چفتگی. (فرهنگ فارسی معین). بخمی. کوژی. دوتایی. دوتاهی. دولایی. خوهلی. کژی. (یادداشت مؤلف):
ابیات من چو تیر است از شست طبع من
زیرا یکی کشیده کمانم ز انحنا.
مسعودسعد.
- انحنا داشتن، خمیدگی و کجی داشتن. (ناظم الاطباء).
- قابل انحنا، چیزی که بتوان آنرا کج کرد. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

انحنا

خمیده شدن، کج شدن، خمیدگی،

حل جدول

انحنا

خم، خمیدگی، کجی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

انحنا

کمانش، خمیدگی

مترادف و متضاد زبان فارسی

انحنا

اعوجاج، پیچ، خم، خمیدگی، قوس، کجی، گوژی

فارسی به انگلیسی

انحنا

Bend, Bight, Bow, Camber, Crook, Crookedness, Curvature, Curve

فرهنگ فارسی هوشیار

انحنا

کجی، دولایی، خیمد گی

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

انحنا

110

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری