معنی اوده

لغت نامه دهخدا

اوده

اوده. [اَ دَ] (اِخ) نام شهری بسیار قدیمی در شمال هندوستان کنار نهر کوکره ازتوابع رود گنگ و نزدیک شهر فیض آباد و در 125 هزارگزی مشرق لکهنو و در 190 هزارگزی شمال غربی فارس واقع است. در سابق شهری آبادان بوده است. جامعی بزرگ در این شهر بنا شده و آثار عتیقه دارد. (قاموس الاعلام).


لکنو

لکنو. [ل ُ ن ُ] (اِخ) شهری به هندوستان کرسی ایالت اوده و دارای 387000 تن سکنه.


بالیانبولی

بالیانبولی. (اِخ) نام قصبه ٔ مرکز جزء قضای اوده مشک از سنجاق ازمیر از ولایت آیدین که در 28 هزارگزی جنوب شرقی اوده مشک واقع است و شامل 24 پارچه آبادی است. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1218 شود.


ثریا جاه

ثریا جاه. [ث ُ رَی ْیا] (اِخ) تخلص امجدعلی شاه یکی از حکمرانان اوده ٔ هندوستان. رجوع به امجدعلی شاه شود. (قاموس الاعلام).


پهولپور

پهولپور. [] (اِخ) نام قصبه ای است در هندوستان.در 32 هزارگزی شمال غربی بنارس و یکی از ایستگاههای خط آهن میان اوده و رحیلقند. (قاموس الاعلام ترکی).


حسن ازمیری

حسن ازمیری. [ح َ س َ ن ِ اِ] (اِخ) ابن محمدبن حسن اوده مشی رومی. مدرس حنفی. درگذشته ٔ 115 هَ. ق. او راست: تذکرهالابواب. (هدیهالعارفین ج 1 ص 297).


سراو

سراو. [س َ رَ ئو] (اِخ) نام رودخانه ای است که شهر اوده در کنار آن رودخانه واقع است در هندوستان. (از برهان) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین).


صوبه

صوبه. [ص َ ب َ] (ع اِ) مملکت و کشور و دیار که مشتمل بر اضلاع و پرگنه جات مختلف باشد مثل صوبه ٔ بنگاله و صوبه ٔ بهار و صوبه ٔ اوده. (آنندراج).


تپه

تپه. [ت َ پ َ] (اِخ) قریه ای است تابع سنجاغ ازمیر از ولایت آیدین که در قضای اوده مش قرار دارد. در اطراف این قریه یک رشته خرابه ها و آثار عتیقه وجود دارد. (از قاموس الاعلام ترکی).


ابراهیم آباد

ابراهیم آباد. [اِ] (اِخ) نام قصبه ای در شمال غربی هندوستان در ناحیه ٔ اوده از ولایت برانیکی بر ساحل رود کومتی یکی از آبراهه های گنگ.مردم آن 3095 تن و بازاری بزرگ برای حبوبات دارد.


پیهانی

پیهانی. (اِخ) نام قصبه ای است در خطه ٔ اوده از هندوستان و در قضای هردوی از ایالت سیتاپور، واقع در 28 هزارگزی شمال شرقی هردوی. وزیر اکبرشاه صدر جهان مشهور در این قصبه مدفون است و مقبره ٔ بسیار باشکوه و مسجدجامع به غایت زیبا دارد. (از قاموس الاعلام ترکی).

حل جدول

اوده

ساعد در کاراته


ساعد در کاراته

اوده

ترکی به فارسی

دیمیاتا پیرینجه گیدرکن اوده کی بولغوردان اولماک

هم از گندم ری افتادن هم از خرمای بغدتد

فرهنگ فارسی هوشیار

باقیدار شدن

بیرون آمدن از اوده بار هزار هزار درم خواه که بر وی بیرون آمده است

معادل ابجد

اوده

16

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری