معنی ایالتى در آلمان با مرکز ویس بادن

لغت نامه دهخدا

بادن بادن

بادن بادن. [دِ دِ] (اِخ) باد. نام شهری از دوک نشین بزرگ بهمین نام دارای 15730 تن جمعیت و بواسطه ٔ حمامهای معدنی معروف و مشهور است. رجوع به ماده ٔ قبل شود.


بادن

بادن. [دِ] (اِخ) باد. از دوک نشین های بزرگ کشور آلمان است مشرف برودخانه ٔ رن دارای 868000 جمعیت. منطقه ای کوهستانی است و قسمت اعظم آن پوشیده از جنگل سیاه است و دارای معادن و آبهای معدنی است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و ماده ٔ بعد شود.

بادن. [دَ] (اِخ) از قریه های سمرقند است و گویند از قریه های بخاراست. (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع). دهی است در بخارا. (آنندراج) (ناظم الاطباء).

بادن. [دِ] (ع ص) تناور. مذکر و مؤنث در وی یکسانست. ج، بُدُن، بُدَّن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فربه و سمین. (ناظم الاطباء). تناور. ج، بدن. (مهذب الاسماء). زن و مرد ستبر. جسیم.


ویس

ویس. [وی / وَ] (اِخ) نام معشوق رامین است (با بلقیس قافیه کرده اند)، و او را ویسه هم میگویند چنانکه رامی را رام هم خوانند، و قصه ٔ ویس و رامین مشهور است. (از برهان). قصه ٔ ویس و رامین را فخرالدین گرگانی منظوم کرده و به هر کس نسبت دهند خطاست. (انجمن آرا) (آنندراج). نام دختر قارن و شهرو. (حاشیه ٔ برهان):
چو ویس از نیکنامی دور گردی
به زشتی در جهان مشهور گردی.
نظامی.
یا ز لیلی بشنود مجنون کلام
یا فرستد ویس رامین را پیام.
مولوی.
گر منش دوست ندارم همه عالم دارند
تا چه ویس است که در هر طرفش رامین است.
سعدی.

ویس. [وِ] (اِخ) دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

ویس. [وِ] (اِخ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز با 100 تن سکنه. زیارتگاهی به نام اویس قرنی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

ویس. (اِ) در اوستایی به معنی ده و قریه است. ده و طایفه و قبیله: میر ویس، بزرگ قبیله. در زمان ساسانیان شاهزادگان را ویسپهر [ویسپور] یعنی زاده ٔ خانواده ٔ بزرگ مینامیدند. (فرهنگ شاهنامه). شکل حکومت در ایران قدیم ملوک الطوایفی بود، از چند تیره عشیره یا قبیله ترکیب مییافت و محل سکنای آن بلوک خوانده میشد.چند عشیره قومی را به وجود می آورد و محل سکنای آنان را ولایت [ده یو] میگفتند. (تاریخ ایران باستان).
- ویس پت، در اصطلاح آریائیهای ایرانی رئیس تیره را چنین مینامیدند. و رجوع به مدخل بعد شود. (ایران باستان).
- ویس پوهر، مراد از کلمه ٔ «ویس پوهر» (پسر طایفه) پسر ویس پتی یا ویس بذ (رئیس طایفه) نبوده است، بلکه این لفظ دارای ارزش اجتماعی بیشتری شده بود و شاهزادگان خانواده ٔ شاهی را بدان می نامیدند. اما لفظ واسپوهر در مورد اعضای طبقه ٔ نژادگان و نجبای درجه ٔ اول به کار می رفت، ولی کم کم در اواخر دوره ٔ ساسانیان کلمه ٔ ویسپوهر از یادرفته و واژه ٔ واسپوهر جای آن را گرفته است. (از ایران در زمان ساسانیان ص 120).

نام های ایرانی

ویس

پسرانه، نام معشوق رامین در داستان ویس و رامین، عشیرهیکرنگ (نگارش کردی: وهیس)

گویش مازندرانی

ویس ویس هکاردن

ویس ویس کردن پرنده و مرغ

فرهنگ فارسی هوشیار

بادن

تناور تنومند

معادل ابجد

ایالتى در آلمان با مرکز ویس بادن

1171

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری