معنی بادیه نشین

لغت نامه دهخدا

بادیه نشین

بادیه نشین. [ی َ / ی ِ ن َ / ن ِ] (نف مرکب) مردم چادرنشین صحراگرد. (ناظم الاطباء). صحرانشین. بدوی. بادی. چادرنشین. وبری. اهل وَبَر. اعرابی. (ترجمان القرآن). مقابل تخته قاپو، حضری، مدری، قراری، شهرنشین.

فرهنگ عمید

بادیه نشین

صحرانشین،
مردم چادرنشین،

حل جدول

بادیه نشین

بیابان‌گرد

فرهنگ فارسی هوشیار

بادیه نشین

چادر نشین، صحرا نشین

معادل ابجد

بادیه نشین

432

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری