معنی بازرسی
لغت نامه دهخدا
بازرسی. [رَ / رِ] (حامص مرکب) تفتیش. (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان). عمل بازرس. جستجو درباره ٔ کسی یا چیزی.
فرهنگ معین
(~.) (حامص.) عمل بازرس، تفتیش.
فرهنگ عمید
کار و عمل بازرس، تفتیش،
حل جدول
وارسی
مترادف و متضاد زبان فارسی
بررسی، پژوهش، تحقیق، رسیدگی، تفتیش، سرکشی، نظارت
فارسی به انگلیسی
Inspection, Search
فارسی به ترکی
denetim
فارسی به عربی
امتحان، تفتیش، فحص
فرهنگ فارسی هوشیار
عمل بازرس تفتیش.
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
280