معنی باز داشتن
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
جلوگیری، ردع، ممانعت، منع، نهی،
(متضاد) امر، جلوگیری کردن، مانع شدن، ممانعت کردن، منع کردن، نهی کردن،
(متضاد) امر کردن، فرمان دادن، حکم کردن، دستور دادن
فارسی به انگلیسی
Arrest, Prevent, Stay, Wean
فارسی به ترکی
engel olmak, önlemek, alıkoymak
فارسی به عربی
اتهم، اثقل
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) منع کردن جلو گیری کردن، توقیف کردن حبس کردن.
معادل ابجد
765