معنی باقیات
لغت نامه دهخدا
باقیات. (ع ص، اِ) ج ِ باقیه. بازمانده ها. (آنندراج). رجوع به باقیه شود.
- باقیات الصالحات، هر عمل نیک و صالح که ثواب آن باقی بماند. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). عملهای صالح. همه ٔ کردارهای نیکی که در این جهان از کسی صادر میشود. (ناظم الاطباء). عمل صالح (آنندراج) (منتهی الارب):
باقیات الصالحات آمد کریم
رسته از صد آفت و اخطا و بیم.
مولوی.
|| سبحان اﷲ والحمد ﷲ و لااله الااﷲ واﷲ اکبر، و نمازهای پنجگانه. (از تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صلوات خمس. (آنندراج).
فرهنگ معین
[ع.] (ص. اِ.) جِ باقیه.، ~ صالحات عمل های نیک، کارهای نیکو.
فرهنگ عمید
باقی
* باقیاتِ صالحات: کارهای خوب و آثار خوب که از انسان باقی بماند،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
بازمانده ها
معادل ابجد
514