معنی بخشنده
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
عطاکننده، دارای دادودهش بسیار،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
انفاقگر، باسخاوت، بخشایشگر، بذال، جواد، جوانمرد، خیر، دستودلباز، رحمتگر، سخاوتمند، سخی، فیاض، فیضبخش، کریم، کریمالنفس، گشادهدست، معطی، مکرم، نیکوکار، منان، واهب، وهاب،
(متضاد) بخیل، ممسک
فارسی به انگلیسی
Propitious, Bounteous, Charitable, Forgiving, Generous, Magnanimous, Merciful, Munificent, Openhearted
فارسی به ترکی
bağışlayan, bağışlayıcı
فارسی به عربی
رحیم، سخی، کریم، متبرع، مترف، متساهل، معطاء، وفیر
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) آنکه چیزی بخشد داد و دهش کننده عطا کننده. (اسم) داده عطا شده، معاف عفو شده، قسمت شده.
فارسی به آلمانی
Grosszu.gig [adjective]
واژه پیشنهادی
جواد
معادل ابجد
961