معنی برافراشته

لغت نامه دهخدا

برافراشته

برافراشته. [ب َ اَ ت َ /ت ِ] (ن مف مرکب) افراخته. افراشته. بلندکرده شده. بالابرده: هدف، هرچیزی بلند و برافراشته از بنا و ریگ توده و کوه و پشته و مانند آن. (منتهی الارب). || مشید. ساخته. ساخته شده. رجوع به افراشته شود.

حل جدول

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

برافراشته

1189

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری