معنی برزو

لغت نامه دهخدا

برزو

برزو. [ب ُ] (اِخ) در ملحقات شاهنامه فرزند سهراب و نواده ٔ رستم است اما این انتساب براساسی نیست.

برزو. [ب ُ] (اِخ) دهی است از دهستان قل جق بخش شیروان شهرستان قوچان. سر راه مالرو عمومی شیروان به میلانلو. کوهستانی و سردسیری است. سکنه 173 تن. آب آن از رودخانه، محصول غلات، بنشن، انگور و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

برزو. [ب ُ] (اِخ) نام آتشکده ٔ عهد ساسانی در دوازده هزارگزی راهجرد اراک. (دایره المعارف فارسی).

برزو. [ب ُ] (اِخ) دهی است از دهستان قصبه بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار در 68 هزارگزی جنوب باختری سبزوار و 7 هزارگزی خاور شوسه ٔ عمومی کاشمر به سبزوار. جلگه و معتدل. سکنه 585 تن. آب از قنات و محصول غلات، زیره، بن شن و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. از شمس آباد می توان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

حل جدول

برزو

نوه رستم

فرزند سهراب

نام های ایرانی

برزو

پسرانه، بلند قامت، پسر سهراب و نوه رستم دستان، بلند بالا، کنایه از عظمت، نام پسر سهراب پسر رستم زال (نگارش کردی: بهرزو)

گویش مازندرانی

برزو

برزو نام شخص

معادل ابجد

برزو

215

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری