معنی برید
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(بَ) [معر.] (اِ.) نامه رسان، پیک، چاپار.
فرهنگ عمید
قاصد، چاپار، نامهبر، پیک، پست،
حل جدول
نامه رسان
مترادف و متضاد زبان فارسی
پست، چپر، چاپار، پیک، قاصد، پستچی، نامهرسان، نامهبر
فارسی به عربی
اَخْتَزَلَ
عربی به فارسی
زره , جوشن , زره دار کردن , پست , نامه رسان , پستی , با پست فرستادن , چاپار , پستچی , مجموعه پستی , بسته پستی , سیستم پستی , پستخانه , صندوق پست , تعجیل , عجله , ارسال سریع , پست کردن , تیر تلفن وغیره , تیردگل کشتی وامثال ان , پست نظامی , پاسگاه , مقام , مسلولیت , شغل , اگهی واعلا ن کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
نامه رسان، قاصد
فرهنگ پهلوی
قاصد، پیک، پیغام رسان
فرهنگ فارسی آزاد
بَرید، پٌست، اداره پٌست، پیک، نامه رسان، نامهها و مراسلات، (جمع: بٌرٌد)،
معادل ابجد
216