معنی بسندگی

لغت نامه دهخدا

بسندگی

بسندگی. [ب َ س َ دَ] (حامص) مَغنی، مُغنی، کفایت و بسندگی. (منتهی الارب). اکتفا. کفاف. || شایستگی. سزاواری.

حل جدول

بسندگی

کفاف

تکافو

مترادف و متضاد زبان فارسی

بسندگی

بس، کافی، کفایت، کمال

فارسی به انگلیسی

بسندگی‌

Adequacy, Sufficiency

فرهنگ فارسی هوشیار

بسندگی

‎ کفایت کفاف اکتفا، شایستگی سزاواری.

معادل ابجد

بسندگی

146

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری