معنی بلبشو

لغت نامه دهخدا

بلبشو

بلبشو. [ب َ ب َ / ب ِ ب ِ] (اِ) از اتباع است، و شاید در اصل بِهِل و بِشو باشد یعنی بنه و برو. (یادداشت مرحوم دهخدا). هرج ومرج. شلوغ. شلوغ پلوغ. بی نظم. شلوغیی که درآن کسی به فکر کسی نباشد. (از فرهنگ فارسی معین).
- اوضاع بلبشو، اوضاع درهم و برهم.
- بلبشوبازی درآوردن، شلوغ کردن. ازدحام کردن بطوری که کسی در فکر کسی نباشد. (از فرهنگ عوام).

فرهنگ معین

بلبشو

(بَ بَ) (اِ.) آشفتگی، بی نظمی، آشوب، هرج و مرج.

فرهنگ عمید

بلبشو

غوغا، شلوغی،
هرج‌و‌مرج،

حل جدول

بلبشو

شلوغی که دیگر کسی به فکر کسی نیست.

شلوغی که دیگر کسی به فکر کسی نیست

شیر تو شیر

مترادف و متضاد زبان فارسی

بلبشو

صفت خرتوخر، هرج‌ومرج، بی‌نظمی، ناامنی، آشوب

فارسی به انگلیسی

بلبشو

Lawless, Melee, Mêlée, Unsettled, Welter, Wild

فرهنگ فارسی هوشیار

بلبشو

شلوغی، هرج و مرج

معادل ابجد

بلبشو

340

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری