معنی بنو
لغت نامه دهخدا
بنو. [ب َ] (اِ) خرمن هر چیز را گویند اعم از گندم و جو وکاه و غیر آن. (برهان) (آنندراج). خرمن و غله ٔ دروکرده ٔ توده نموده. (ناظم الاطباء). رجوع به بنوه شود.
بنو. [ب َ] (ع اِ) ج ِ ابن. پسران و اخلاف. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(بُ) (اِ.) = بنوه: خرمن گندم و جو و کاه و مانند آن.
فرهنگ عمید
خرمن، خرمن گندم یا جو،
تودۀ چیزی،
غله،
حل جدول
خرمن
فارسی به انگلیسی
Shock
گویش مازندرانی
پایین مزرعه و زمین و یا آبادی، آبی که از پایین مزرعه خارج...
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) غله درو کرده توده ساخته خرمن گندم و جو و کاه و مانند آن، غله.
معادل ابجد
58